با اين وجود هنوز هم كارگردانهاي بسياري هستند كه در اين زمينه فعالند و آرام، بيصدا و دور از حاشيه تنها دغدغههايشان را به تصوير ميكشند. از جمله اين كارگردانها «محمد ابراهيم معيري» است كه فيلمهايي مانند «دامنههاي سفيد»، «كتوني سفيد»، «قاصدكها در باد ميرقصند» و... را در كارنامه خود دارد و در حال حاضر فيلم «گلوگاه» را كه از سوژهاي بكر برخوردار است روي پرده اكران دارد. فيلمي كه بيانگر مصائب و مشكلات زندگي دكل بنداني مهربان است كه هميشه در جادهها به سادگي از كنارشان عبور كردهايم، مثل باقي مهربانيهايي كه چشم بسته از كنارشان ميگذريم...
دغدغهتان در ساخت فيلمي با محوريت زندگي دكلبندان چه بود؟
ـ اين سوژهاي بكر و دست نخورده بود و فضاي متنوعي از سينما در اختيار ما قرار ميداد كه براي من خيلي متفاوت بود. يعني آن عناصر عمودي كه وجود داشت، باعث ميشد تا من در اين فيلم به نوعي تنوع بصري را تجربه كنم. همچنين مفاهيمي كه اين موضوع در اختيارم ميگذاشت، مفاهيمي بود كه فكر ميكردم لازمه امروز جامعه ايران است و واجب ميدانستم كه به آن پرداخته شود.
فيلمنامه و تحقيقات راجع به آن چقدر طول كشيد؟
ـ دامنه شروع پژوهشم راجع به اين موضوع سابقهاي 9ـ8 ساله دارد. من سفرهاي زيادي به شهر «گلوگاه» داشتم و گپ و گفت بسياري با كارگران خطوط مختلف از نقاط گوناگون كشور، خانوادههاي اين عزيزان و همچنين تكنسينها و مديران خطوط. در ادامه متوجه شدم كه اين جريان گستردهگي و زواياي بسياري دارد كه بايد در قالب يك فيلم سينمايي به آن پرداخته شود. بنابراين شروع به نوشتن فيلمنامه كردم. تقريباً 5ـ4 ورژن از اين موضوع نوشته شده و فيلمنامه آخر كه در واقع آخرين متن اين داستان بود، تقريباً 5/1-1 سال قبل از توليد نوشته شد. متنهاي قبلي را هم حالا شايد بعدها با يك تغييراتي كار كردم چون دايره توليد اين فيلم را يك تريلوژي ميدانم كه قسمتهاي بعدياش طي سالهاي آينده بايد ساخته شود.
پس قسمتهاي بعدي اين تريولوژي در راه است...
ـ يك طرحهايي دارم چون همانطور كه گفتم اين موضوع گسترده است و بعضي از زوايايش را ما نتوانستيم ببينيم. طرحهاي بعدي روي همان موضوعات متمركز خواهد شد. منتهاي مراتب جداي از اين هم منتظرم ببينم مخاطب در اكران عمومي و پخش DVD چه نظري دارد و كلا بازتاب اين فيلم نزد مردم (هم سينماگران و هم اهالي و كارگران «گلوگاه») به چه صورت خواهد بود. بعد از جمعبندي اينها ميتوانم بگويم از چه زاويهاي به قسمت دوم كه البته عنوان ديگري خواهد داشت ميپردازم.
جالب است كه براي شروع فيلمبرداري عجله نداريد و اول با حوصله روي فيلمنامه و قصه كار ميكنيد. شايد به اين دليل باشد كه شما به هر حال كارتان را با فيلمنامه نويسي شروع كرديد. غالباً در سينماي ايران همه براي شروع كار عجله دارند. چون فكر ميكنند حالا ميروند سر صحنه و فيلمنامه را يكجور جمع ميكنند.
ـ بسياري از مسائل در سينماي ايران مطابق استاندارد پيش نميرود يا حداقل در سالهاي اخير اينطور بوده. شخصاً فكر ميكنم سينما كار بسيار دشواري است، خصوصاً فيلمي مثل «گلوگاه». در «گلوگاه» ما دشواريهاي بسياري را متحمل شديم، به لحاظ توليد، جذب سرمايه و بحثهاي بعد از توليد و اكران، حضور در جشنواره و... . منظورم اين است كه «گلوگاه» رنجهاي زيادي را به دنبال خود كشيد تا به اين نقطه رسيد، اما در كل فكر ميكنم اگر قرار است فيلمي در كارنامه يك فيلمساز قرار بگيرد بايد به لحاظ كيفي و محتوايي در نقطه قابل قبولي بايستد كه كهنه نشود و با گذشت زمان همچنان طراوت خودش را حفظ كند و البته نسل بعدي هم كه اين فيلم را ميبيند متوجه مسائلي شوند كه شايد رسانهها يا انواع بصري ديگر در اختيارشان نگذارند. من به اين ويژگيها در سينما فكر ميكنم.
فيلمنامههاي قبليتان را هم خودتان نوشتيد؟
ـ بله.
براي نوشتن از جايي الهام نميگيريد، به عبارت ديگر اقتباسي نيستند؟
ـ نه. شانسي كه داشتم اين بود كه قبل از ورود به سينما داستان نويس بودم. در دهه 70 چند مجموعه داستان و يك رمان از من منتشر شد. در حقيقت همان داستاننويسي خيلي در فيلمنامهنويسي به كمكم آمد. در مجموع هر سوژه و هر ايده يك جور به ذهن ميرسد. اول از طريق تخيل و دوم از راه نيازي است كه يك نويسنده يا هنرمند در جامعه احساس ميكند...
منظورم از اقتباسي اين است كه مثلاً كتاب يا فيلمي نبوده كه براي ساخت «گلوگاه» از آنها تأثير بگيريد؟
ـ مسلماً نه. اگر چنين چيزي بود تا به حال عنوان كرده بودم! فيلمنامههايي كه نوشتم هيچ كدام متأثر از كتاب يا فيلمي نبوده. چه سؤالهايي ميكنيد! به نظر ميرسد دنبال ظرايفي ميگرديد!
به هر حال اقتضاي يك گفتوگو همين سوالهاست...
ـ من داشتم جواب خوبي به شما ميدادم كه براي مخاطبان فيلمنامهنويسيتان هم ممكن است جالب باشد. داشتم ميگفتم كه جدا از تخيل و نياز اجتماعي گاهي اوقات اتفاقات واقعي منبع نگارش يك فيلمنامه است. مثل فيلم «گلوگاه» كه وقايعي كه در شهر گلوگاه اتفاق ميافتاد و همچنين تاريخ 70 ساله دكلبندي در اين شهر اولين نقطه الهام من بود. من اتفاقاً در نگارش اين فيلمنامه سعي كردم به هيچ وجه تخيل را وارد نكنم و به نوعي همان زندگي واقعي و اجتماعي افراد گوياي كل مطلب است. البته در بعضي از فيلمنامهها هم ممكن است كه نياز باشد نويسنده از آيتمهاي ديگري استفاده كند. گاهي اوقات هم يك موسيقي، تصوير، عكس و... ميتواند الهام بخش يك فيلمنامه باشد.
وقتي فيلمنامه را مينوشتيد در ذهنتان آن را دكوپاژ هم ميكرديد و تصويري از نحوه اجرايش داشتيد؟
ـ خوشبختانه همان مواقعي كه روي خطهاي دكلبندي بودم ظرايف كار را ديدم و فهميدم بايد به چه نكاتي توجه كنم. در حقيقت نگاه كردن به كار اين افراد در زمانهاي طولاني باعث شد كه بفهمم دكوپاژ فيلم چطور بايد باشد، نحوه حركت اينها در آن عنصر عمودي چطور بايد باشد (يعني شخصيتهاي فيلم چگونه بايد حركت كنند)، ميزانسنهاي فيلم چگونه بايد باشد و... اينها را در طول پژوهشها متوجه شدم. وقتي هم كه فيلمنامه را مينوشتم به اين نكته توجه داشتم ولي در نهايت دكوپاژ قطعي و اصلي موقع فيلمبرداري فيلم بوجود آمد.
به نظرم در «گلوگاه» بيشتر به فضاي مستند نزديك شديد. چرا يكدفعه فيلم را مستند نساختيد؟
ـ به هر حال من اين موضوع را در فضاي سينمايي عرضه كردم، همراه با قابليتها و امكاناتي كه سينما بابت شخصيتپردازي، داستانگويي، ديالوگگويي و... در اختيار من ميگذاشت. جدا از اينكه شخصاً به مستند اعتقاد كاملي دارم، اما ظرفيتهاي سينما ظرفيتهاي خاصي است. اوج و فرودهايي كه سينماي درام در اختيار بيننده ميگذارد باعث ميشود كه مخاطب آن موقعيت را بيشتر درك كند و همين نكته اهميت به سزايي دارد. ضمن اينكه من موقع پژوهش دهها ساعت راشهاي مستند از اين فيلم داشتم كه هيچ وقت مونتاژش نكردم و در حقيقت به عنوان يك پايه پژوهشي موقع نگارش فيلمنامه، توليد و حتي پيش توليد از آن استفاده كردم چون همان راشها را موقع پيش توليد در اختيار بازيگران گذاشتيم تا متوجه شوند در چه فضايي قرار است حضور پيدا كنند.
نگران واكنش منفي مخاطبان معمول سينما از فضاي حاكم بر «گلوگاه» نبوديد كه مثلاً شايد جذب آن نشوند؟
ـ واقعيت اين است كه من اين فيلم را هم همراه با تماشاگر داخل و خارج از ايران و هم هنگام جشنواره ديدم و متوجه شدم كه فيلم تماشاگر را اذيت نميكند. يعني ما درام داريم كه به هر حال كشش ايجاد ميكند و نقاط اوج و فرودي دارد كه تماشاگر را خيلي خسته نميكند. مگر اينكه مخاطب خيلي عامي باشد و عادت به ديدن يكسري فيلمهاي تجاري و معمولي داشته باشد كه به هر حال اين افراد در دايره سليقه عمومي هر كشوري هم ممكن است حضور داشته باشند. منتهاي مراتب كار ما اين نيست كه تنها به نيازهاي اوليه تماشاگر پاسخ دهيم. فكر ميكنم وقتي چند سال روي يك پروژه وقت ميگذاريم بايد نقاط خاصتري را ببينم و حتي براي ارتقا و همراه بودن آن نوع تماشاگر هم بايد برنامه داشته باشيم. به هر حال ما به عنوان فيلمساز اگر قرار باشد كه به ارتقا تماشاگر فكر نكنيم و شيوههاي كليشهاي سينما را ادامه دهيم كه سينما بقايي ندارد. سينما خيلي راحت به كپي كاري، كليشه و تكرار ميافتد و فيلمهاي تاثيرگذارش را از دست ميدهد. كما اينكه معضل مخاطب در سينماي ايران هم اصلاً همين است.
با توجه به اينكه ساخت فيلم در فضايي خاص و شرايطي ويژه صورت گرفته. در كنار بازيگران از بدلكار هم استفاده كرديد؟
ـ واقعيتش من 4ـ3 گروه بازيگر در اين فيلم داشتم. يكي بازيگران اصلي و جوان فيلم، ديگري بازيگران اصلي و ميانسال فيلم و البته گروهي كه اساساً دكلبند بودند. در واقع از كنار هم قرار گرفتن اينها توانستيم اين داستان را تعريف كنيم. از بدلكاران هم فكر كنم در 3ـ2 پلان و از جلوههاي ويژه و بصري هم در 3ـ2 پلان استفاده نموديم، اما بقيه فيلم را كاملاً مستند بازسازي كرديم. ضمن اينكه دكوري هم نداريم و تمام دكلها واقعي است.
در اين فيلم نشاني از احتياط ديده نميشود. در مواردي حتي ريسك هم كرديد و تصميمهاي جسورانه گرفتيد. از حاصل اين بياحتياطيها نگران نبوديد؟ كلا اين جسارت از كجا ميآيد؟ برآيند چند سال حضور در فضاي سينمايي است يا به شخصيت كليتان برميگردد؟
ـ فكر ميكنم اين جسارت معجوني از تمام چيزهايي كه شما گفتيد باشد. وليكن هنگام پژوهش فيلم وقتي ساعتها در كنار اين افراد بودم، متوجه شدم كه به هر حال آنها يكسري نكات ايمني را رعايت ميكنند، مثل استفاده از كلاه ايمني، كمربند و... در كل حواسشان به خيلي چيزهاست و بسيار خبره و كارآمدند. مردهاي شهر گلوگاه و خصوصا كسانيكه شغلشان دكلبندي است فرهنگ خاصي دارند. ضمن اينكه خود سينما هم فيالنفسه يك مقدار با ريسك همراه است. ما سعي كرديم تمام نكات را به بچهها گوشزد كنيم. درست است، كار ميتوانست خيلي خطر آفرين باشد. اولين صحبتي كه با تهيهكننده كرديم اين بود كه اين دكلهايي كه به عنوان لوكيشن ميخواهيم از آن استفاده كنيم بايد كاملاً واقعي باشد چون اينها بتن ريزي دارد و... . ميشد كه يك بخشهايي همينطوري و غير واقعي ساخته شود، منتها احتمال سقوطش در باد و شرايط جوي وجود داشت و خطرآفرين بود. ولي ما با بتونريزيهاي واقعي و مهندسي شده كاملاً مطمئن شديم كه ديگر حادثه سقوط از دكل را نداريم. دوستان از كلاه ايمني و كمربند هم استفاده كردند و در نهايت خوشبختانه در طول 2 ماه فيلمبرداري شاهد اتفاقات ناگواري نبوديم.
بعد از «گلوگاه» باز هم ميخواهيد در فضاي مستند و اجتماعي فيلم بسازيد؟
ـ خيلي علاقه دارم. فكر ميكنم فضاي اجتماعي كه با زندگي واقعي مردم ارتباط بيواسطهاي داشته باشد هم ماندگاري بالاتري دارد و هم دقيقترين نوع سينماست. به عبارت ديگر هم سينماي اصيلي است و هم باعث ميشود افراد جامعه نگاه واقعيتري نسبت به خودشان در سينما داشته باشند. ضمن اينكه خواهي نخواهي يك مقدار با صداقت بيشتري هم همراه است.
قبل از ساخت فيلم خيلي با بازيگران تمرين داشتيد؟
ـ نميتوانم بگويم خيلي. بيشتر با آنها صحبت داشتيم و فضا را برايشان تشريح كرديم. فيلمهاي مستندي كه از جاهاي مختلف گرفته بودم را با هم ديديم و ... . از كارگران دكلبند دعوت كرديم تا به دفتر بيايند و در مورد كارشان با بازيگران صحبت كنند، همچنين بازيگران را به شهر «گلوگاه» برديم و كلا از اين دست كارهاي كارگاهي كه بازيگران با فضا، نوع گويش و رفتار اهالي آن منطقه آشنا شوند. در مجموع هر كاري كه فكر ميكردم لازم است تا اتفاقات سر صحنه سريعتر و بهتر رخ دهد را انجام دادم.
چطور شد كه به لادن مستوفي رسيديد؟ دليل انتخابتان براي حضور او در اين نقش چه بود؟
ـ چند باريگر زن در اين فيلم بازي ميكنند و نقش خانم مستوفي بين آنها برجستهتر است و قرار بود يك نمادي از بافتن روح ايراني باشد. يعني فرشبافي ايشان در طول فيلم كنتراستي دارد با بافتن آهن. به عبارت ديگر بافتن دكل مردها. در حقيقت ما يك حضور سمبوليك ميخواستيم و حضوري كه در درام فيلم پيش برنده باشد. ضمن اينكه فيلم را به ورطه فيلمهاي معمولي هم نكشاند. يعني حضوري باشد كه علاوه بر اينكه ارزش دراماتيكش را دارد، اما خيلي زياد نباشد چون ميخواستم فضاي فيلم با توجه به نگاه واقعي كه به اين افراد (افراد دكلبند) داشتيم، فضاي مردانهاي باشد. بنابراين فكر ميكنم خانم مستوفي با توجه به چهره و صورتشان انتخاب شايسته و خوبي بودند.
از جشنواره فيلم توكيو چه خبر؟ استقبال ژاپنيها از «گلوگاه» چطور بود؟
ـ جشنواره توكيو بسيار منظم و خوب بود. علاوه بر سينماي تجاري (حضور 3ـ2 اثر شاخص از سينماي آمريكا) نگاه هنري هم در آنجا در درجه بالايي قرار داشت. در كل نگاه خيلي خوبي داشتند. تكنولوژي در ژاپن در حد عالي است و تقابلش با طبيعت را هميشه مديريت كرده و اين يكي از مفاهيم فيلم ما بود كه در آنجا به آن توجه شد. همچنين امير نادري كه در آنجا حضور داشتند، صحبتي كه در مورد يكي از سكانسهاي فيلم كردند و «گلوگاه» را واجد ارزشهاي زيادي دانستند كه از خاطرات خوب من از آن جشنواره است. ضمن اينكه من به سينماي امير نادري تعلق خاطر زيادي دارم. به هر حال جشنواره توكيو مخاطبان خاصي داشت و كسانيكه فيلم را براي جشنواره انتخاب كردند از دلايلشان گفتند كه به نظرم خيلي جالب آمد. كاش به جاي اين درگيريها و صفكشيهايي كه در جشنواره خودمان وجود دارد و منجر به ناديده گرفتن حق بسياري از فيلمها ميشود، اين نوع نگاه در آن نهادينه شود. اگر شاهد چنين مسائلي در سال آينده هم باشيم قطعاً بايد با آن برخورد كرد و ديگر سكوت جايز نيست.
قضاوت شدن را دوست داريد؟
ـ «گلوگاه» پنجمين اثر من است و 2 تا از فيلمهايم تا به حال اكران شده. فيلمهاي قبليام را افراد زيادي نديدند و چندان قضاوتي روي آن نداشتند. نه، قضاوت شدن چندان برايم مهم نيست. بيشتر مهم اين است كه متعهد شوند اثري كه در زماني ساخته ميشود حتماً به اكران عمومي برسد. به هر حال 300ـ200 نفر تا به حال بر اثر حوادث دكلبندي فوت كردهاند و خيليها معلول. اينها بايد جايي ثبت ميشد و مردم بايد ميدانستند به جاي سليقه عمومي كه گاهاً حاكم ميشود و حواس مردم از خيلي مسائل اصلي منحرف ميشود با چه خرده جوامعي مواجهاند.
از فروش و زمان اكران «گلوگاه» راضي هستيد؟
ـ زمان اكرانش خيلي مناسب نيست و ميزان فروش هم با توجه به تبليغات صرفاً تلويزيوني كه ما داريم (در حدود 30 تيزر تلويزيوني از آن پخش شده و دايرهاي از مردم متوجه آن شدند) متوسط است، نه ميتوانم بگويم خوب است، نه بد. ضمن اينكه متأسفانه ما طي اين سالها سليقههاي ديگر را به سينما دعوت نكرديم و ممكن است اين فيلم از اين بابت لطماتي بخورد، اما در كل هر اتفاقي بيفتد راضي هستم.
در حال حاضر مشغول چه كاري هستيد؟
ـ فيلمنامهاي به نام «نجات دهندگان» نوشتم و در حال روتوش نهايي آن هستم. بعد از آن هم به دنبال سرمايهگذار ميگردم كه ببينم پيدا ميشود يا نه.
حرف آخر؟
ـ قطعاً دوست دارم «گلوگاه» خوب ديده شود و آدمهايش خوب معرفي شوند. منتها جريانهاي بسياري مانع از اين مطلب ميشود. 2 سال از توليد «گلوگاه» ميگذرد و تازه به اكران عمومي رسيده و انگار هيچ توجهي به نكات تجربي سينما ندارند. اگر در اين فرآيند سينما و سينماگر له شوند اصلاً برايشان مهم نيست. صرفاً نگاه اقتصادي به سينما دارند و به جيبشان. نه به نوآوري و خلاقيت سينما بها ميدهند و نه جايگاهي براي سينمايي به اين شكل قائلند. نه تنها فيلمهاي من، بلكه بسياري از فيلمسازان ما با موجهاي تجربي شروع كردند و سالهاست خبري از آنها نيست و اين براي كشوري مثل ما با چنين سابقه تمدن و فرهنگي واقعاً جاي تاسف دارد. اميدوارم زماني به صورت كاملاً معقولانه اين فيلمها قضاوت شوند. من كه راهم را به همين شكل ادامه ميدهم و مشكل چنداني ندارم ولي خب، نگراني از اين است كه اگر در همچين سالي كه ما در آن هستيم فيلمي مثل «دونده» ساخته شود ممكن است با اين سليقه حاكم كه ميگويد اين فيلم نميفروشد، بگويند كه بهتر است به اكران عمومي هم نرسد. به نظرم بايد با چنين اقداماتي مقابله كرد. نشريات سينمايي مثل روزنامه «باني فيلم» در اين زمينه ميتواند نقش پررنگي داشته باشد و اميدوارم نقشش را به نحو احسن ايفا كند
فيلم سعي دارد بسياري از وجوه خود را مبهم نگاه داشته و مخاطب را در تعليق نگه دارد. بسياري از پيش بينيهاي مخاطب طبق فرمول فرهادي بايد غلط از آب درآيند و او در انتها غافلگير شود. اهميت بسياري از جزييات به ظاهر بي اهميت بايد در نقطه اوج داستان بر مخاطب آشکار گردد و پايان باز فيلم، نتيجه گيري نهايي را برعهده مخاطب مي گذارد. اگر چنين چارچوبي را براي ساخت اين گونه از فيلم هايي در نظر داشته باشيم، مي توان مدعي بود که«بيتابي بيتا»، به اصول و المانهاي نام برده متعهد بوده است و چينش وقايع و پيشرفت داستان بر مبناي همين فرمول ها چيده شده است اما مشکل اساسي آنجاست که پس از کشف دزد واقعي (مرحله گره گشايي) در فيلم، به ناگاه فيلم دچار افتي شديد شده و اگرچه به لحاظ فرمولي همه چيز از قواعد «فرهادي گونه» پيروي مي کند اما به نظر مي رسد اين پيروي آن چنان عميق نيست و بيشتر ماکت بيروني کار است که به اين گونه فيلمها شبيه شده است.
در حالي که به نظر مي رسد گره افکني فيلم براي آن است که مخاطب سردرگم شود که دزد واقعي کيست از ميانه هاي اين دغدغه، بسياري از تماشاگران حدس مي زنند که امير(حامد بهداد) دزد است و وقتي اين امر در نيمه ابتدايي فيلم آشکار مي گردد ديگر دغدغه اي براي دنبال کردن آن وجود ندارد. به عبارتي، داستان قدرت خود را از دست مي دهد و به نظر مي رسد به لحاظ چينش دراماتيک، با مشکل رو به رو مي گردد زيرا باقي وقايع داستان حالتي نامرتبط با واقعه اول و کنش هاي مربوط به آن دارند. در واقع، در چينش عناصر درام، دو «گره گشايي» و چند «گره افکني» داريم به شکلي که با حل و فصل يک بحران، بحراني جديد شروع مي شود و دوباره بايد گره افکني و گره گشايي در مورد آن انجام شود و حل و فصل صورت گيرد که چنين امري در روايت يک فيلم سينمايي آن چنان پسنديده نيست.
به نظر مي رسد فيلم، وقايع و داستانک هاي آن مدام از اين شاخه به آن شاخه مي پرند. هدف اصلي نويسنده فيلمنامه از طرح داستان چه بوده است؟! آيا بحران اصلي داستان پيدا شدن دزد است يا اينکه بيتا (الهه حصاري) از رابطه مادرش (فريبا کوثري) با ناصر خان (مجيد مشيري) سردرآورد؟ رابطه بيتا با امير به کجا خواهد رسيد؟! و ... .
برخي از وقايع، به صورت کليشه واري در داستان قد علم کرده اند و موجب مي گردند که مخاطب به همذات پنداري با اصل داستان و هدف مورد نظر کارگردان نپردازد. يکي از آن ها مشاهده وضع زندگي امير توسط بيتاست، زندگي بسيار محقر، خانه اي کلنگي و مادري بيمار. الماني که قرار است دل مخاطب و همچنين بيتا را به درد آورد. اما با مشاهده ناهنجاري هاي رواني اين شخصيت چنين رويکردي رخ نمي دهد و امير تنها به مثابه جواني زياده طلب و دغل باز به چشم مي آيد که با اتهامي که به بيتا چسبانده قصد برآورده کردن نيازهاي خود را داشته است. رابطه معماگونه مادر بيتا با مرد بقال نيز آن قدر حاد و بحراني جلوه نمي کند واکنش هاي آنچنان افراطي بيتا را در پي داشته باشد. بنابراين به نظر مي رسد بحران هاي نهاده شده در داستان که قرار است شخصيت اصلي را به آن واکنش ها وادارد و مخاطب را به خود جلب نمايند همگي بيش از حد لوث و ساده انگارانه اند و گرچه معماها در هم تنيده مي شوند و داستان را کش مي دهند اما چنين اتفاقي نه در جهت بهتر شدن روند پيشرفت فيلم، بلکه به شکلي بازدارنده عمل مي نمايد. سرنوشت دختري که مورد ظلم اطرافيانش واقع شده و توسط نزديک ترين شخص زندگي يعني مادرش هم درک نمي شود بالقوه مصالح لازم را براي درام خانوادگي- اجتماعي دردآوري فراهم مي آورد اما تلاش فيلمساز در اين رابطه به تبلور کاملي نمي رسد و دليل آن نقصهاي فراوان داستان است. خلأ بسياري از بخش هاي داستان ضربه نهايي را به فيلم واردآورده است و حتي پايان نسبتاً باز داستان که به سکانس ابتدايي آن (وضعيت مشابه بهاره دوست وهمسايه ي آپارتماني بيتا) شباهت پيدا مي کند نيز لحظه نفس گير و تأثيرگذاري را براي تماشاگر پديدنمي آورد. بازي هاي فيلم همگي متوسط اند. بازيگر جوان فيلم، الهه حصاري، بازي چشمگيري از خود ارائه نمي دهد. بازي حامد بهداد ما را به ياد بسياري از نقش هاي پيشين او مي اندازد به جز بخش هايي که تلاش مي کند خود را دوست و همراه بيتا جلوه دهد و در راه يافتن منزل زن شاکي به او کمک مي رساند. بازيگران نسل دوم بازي بهتري دارند. فريبا کوثري در قالب نقش مادري رنج کشيده که مسئله مهمي را از دخترش پنهان کرده است بازي قابل قبولي ارائه مي دهد. نگراني ها، اضطراب و دوگانگي رفتاري او در بازي خوب کوثري بسيار باورپذير از آب درآمده است. همچنين شيوا خنياگر نقش زن شاکي را به قدري خوب از آب درآورده است که گاه مخاطب به ترديد مي افتد که آيا ممکن است زن کاسه اي زير نيم کاسه داشته باشد و نکند دارد نقش بازي مي کند. گرچه نبايد از ياد برد که اين گونه نقش ها در کارنامه بازيگري اين بازيگر به وفور يافت مي گردند. اکنون بسياري از فيلمسازان ملهم از موفقيت اصغر فرهادي دست به ساخت فيلم هايي اين گونه با محوريت قرار دادن مسئله دروغ، خيانت و پنهانکاري زده اند. مهرداد فريد، البته چنين روند رئاليستي را در فيلم هاي پيشين خود نيز داشته است اما تمرکز او به زندگي طبقه متوسط و دغدغه هاي آن ها و تنگاتگي روابط خانوادگي امري است که به بسياري از درام هاي اين روزها شباهت دارد. با اين حال اگر فيلم روايتش را بدون دست انداز و با توجه دقيق به جزييات و محوريت قرار دادن يک موضوع اصلي به عنوان خط اصلي روايت پيش مي گرفت نتيجه بهتري حاصل مي شود.
به گزارش مهر، شهاب حسینی این روزها منتظر دریافت پروانه ساخت اولین فیلم بلند سینمایی خود است تا به زودی آن را در تهران کلید بزند. وی در کنار کارگردانی در این فیلم، نقش اصلی را هم برعهده دارد. شنیدهها حاکی از آن است که وی از حضور بازیگران تئاتر در این فیلم بهره میبرد البته فیلم بسیار پر بازیگر و پر لوکیشن خواهد بود. این فیلمنامه درباره یک نویسنده جوان است که وارد یک خانه سه طبقه میشود و در آن خانه درگیر اتفاقاتی خواهد شد. به نوعی فیلم یک طنز فلسفی است و قرار بوده پیش از این توسط محمدهادی کریمی با بازی شهاب حسینی ساخته شود که این امکان فراهم نشد. با توجه به علاقه شهاب حسینی به متن در نهایت خود او تصمیم گرفته است فیلمنامه را به عنوان اولین تجربه کارگردانیاش جلوی دوربین ببرد. وی هم اکنون برای ساخت ساکن طبقه وسط درخواست پروانه ساخت داده و تهیهکننده آن هنوز معرفی نشده است. البته نام حسن دادخواه به عنوان تهیهکننده مطرح شده بود که در نهایت وی امکان همکاری با این پروژه را نیافت. محمد هادی کریمی و شهاب حسینی پیش از این در فیلم برف روی شیروانی داغ نیز با هم همکاری داشتهاند. فیلمنامه ساکن طبقه وسط 38 نقش متفاوت دارد و یک کار سینمایی پر کاراکتر محسوب میشود.
این کارگردان سینما که با ایسنا گفتوگو میکرد، ادامه داد: بنده این فیلم را مطابق فیلم نامهای ساختم که آقای سماواتی تهیهکننده پروانه ساخت گرفته است، بنابراین مواردی که خواستار سانسور آن هستند در فیلمنامه بوده است و در آن مقطع ایرادی نگرفتند.
وی ادامه داد: حالا اگر اعضای شورای پروانه ساخت با اعضای شورای پروانه نمایش تفاوت دارند و نظراتشان یکی نیست، این اشکال ساختاری آنهاست و باید اصلاحش کنند یا نماینده شورای پروانه ساخت با نماینده شورای پروانه نمایش گفتوگو کند و از مجوزی که به ما دادند دفاع کنند.
شهبازی با اشاره به نقل قول اخیر سخنگوی سازمان سینمایی مطرح کرد: سخنگوی سازمان سینمایی از ما میخواهد که با سازمان سینمایی«تعامل مثبت» بنیم، خوب یک مقدار هم خودشان با خودشان تعامل مثبت بکنند! شورای پروانه نمایش عقیدهی شورای پروانه ساخت را قانونی بداند و به آن احترام بگذارد.
کارگردان «دربند» با تاکید بر اینکه اصلاحیههای جدید را قبول نمیکند، ادامه داد: میگویم جدید، چون قبلا در موقع جشنواره سیویکم از ما خواستند که یکی از دیالوگها و همچنین یکی از نماهای فیلم را حذف کنیم که برای ما ناراحتکننده بود و نامهنگاری کردیم اما خوب طبق معمول مرغ آقایان یک پا داشت و اصرار کردند و چون ما نخواستیم یک سالونیم زحمت همکارانمان نادیده گرفته شود، دیالوگ مورد نظر و تصویر مربوطه را که چکیدن یک قطره خون بود از داخل فیلم برداشتیم.
وی تصریح کرد: حالا دوباره گفتهاند کل صحنههای مربوط به آن سکانس حذف شود. این مقدار بیتوجهی به شخصیتسازی و داستان واقعا برای من باورکردنی نیست، این طوری فیلم الکن میشود و ما نمیتوانیم جواب تماشاگر را بدهیم. اصلا فیلم ناقص میشود چون در جاهایی از فیلم، شخصیتها درباره این سکانس حرف میزنند و با حذف آن، تماشاگر سردرگم میشود.
شهبازی در پایان دوباره تاکید کرد: من به عنوان کارگردان این فیلم به هیچ عنوان اصلاحیههای جدید را قبول نمیکنم و نسخه معیارم برای نمایش عمومی، نسخه جشنواره سیویکم فجر است.
سخنگوی سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به تازگی گفته است: فیلم سینمایی «دربند» به کارگردانی پرویز شهبازی بلافاصله پس از اعمال دو اصلاحیه شورای پروانه نمایش، مجوز اکران خود را دریافت خواهد کرد.
فیلم سینمایی «دربند» که سیمرغ بهترین کارگردانی را برای پرویز شهبازی به همراه داشت، در مورد دختر دانشجویی است که برای ادامه تحصیل در تهران با دختر ناشناسی هم خانه می شود. او در محیط جدیدی قرار گرفته و شرایط خاص این خانه و آدم هایش پای او را به ماجراهایی پیچیده میکشد. این فیلم حضور او در این محیط را بررسی می کند؛ اینکه او چطور میتواند خود را در این جو حفظ کند و یا چگونه باید از لغزش خود جلوگیری کند؟ اتفاقاتی نیز برای او رخ می دهد که با توجه به سطح تربیتی و محیط خانواده خود از آن سربلند بیرون خواهد آمد.
این فیلم علاوه بر سیمرغ بهترین کارگردانی،سیمرغ بهترین فیلمبرداری را برای هومن بهمنش و بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برای پگاه آهنگرانی به همراه داشت و همچنین منتقدان هم در نظرسنجیهای مختلف فیلم را به عنوان فیلم برگزیدهشان معرفی کردند.
پگاه آهنگرانی، نازنین بیاتی، احمد مهران فر، بهرنگ علوی، فریدالدین سمواتی، لادن سلیمانی و... از بازیگران «دربند» هستند.
از گوشه و کنار شندیم که داستان فیلم باز هم در مورد زوجی است که با "طلاق" دست و پنجه نرم می کنند و تفاوتش با فیلم قبلی فرهادی این است که اتفاقات بعد از طلاق به تصویر کشیده می شود.
از جمله برکات فیلم فرهادی این بود که یک دوجین ایرانی به بهانه دیدن کار جدید او یک سفر زیارتی-سیاحتی مجانی را هم (احتمالا به خرج سازمان سینمایی) تجربه کردند و این "تجربه"شان هنوز هم ادامه دارد.
حسین معززی نیا که در این روزها در جشنواره کن به سر می برد، درباره کار جدید فرهادی گفت: همه آنها که دلشان شور می زده از یمی دو سال پیش تا دیشب، خیالشان راحت. اصغر فرهادی یک فیلم درست و حسابی ساخته. حالا این که از جدایی یا درباره الی بهتر است یا نه بماند برای وقتی که مردم خودشان فیلم را دیدند.
کیوان کثیریان نظر متفاوتی داشت: به شدت امیدوار بودم فیلم فوق العاده ای باشد اما نبود. فیلم بدی نبود اما به نظرم یک چیزی کم داشت.
گبرلو هم آنجاست! این را گفتیم که بدانید چرا هفت این بار به روی آنتن نرفت.
نشست خبری "گذشته" با حضور کارگردان و بازیگران فیلم برگزار شد و در حاشیه نمایش آن چندین رسانه با فرهادی مصاحبه کردند. یکی از این رسانه ها روزنامه لوموند بود که می خواست تفاوت فیلمسازی در ایران و فرانسه را از زبان این کارگردان بداند.
فرهادی پاسخ داد: فرق چندانی ندارد. یک فیلمساز باید به شدت از این مسائل اجتناب کند که با تغییر دکور، لوکیشن و محتوا، شیوه فیلمسازی اش هم عوض شود. البته از نظر فنی و مشارکت گروهی، سینمای فرانسه خیلی پیشرفته تر از ایران است.
و بلاخره در مورد خط قرمز ها هم گفته بود: خط قرمز چیزی نیست که فقط مختص ایران باشد و همه جای دنیا خط قرمز وجود دارد.
از شما چه پنهان ما هم از فرهادی یک سوال داشتیم! اینکه خب شما که می توانستی این فیلم را در ایران بسازی چرا رفتی مملکت غربت یک اثر سینمایی تولید کردی که فرانسوی ها زود تر از ما اجازه دیدنش را داشته باشند و تازه ما هم با اعمال شاقه (زیر نویس فارسی) مجبور باشیم ببینیم؟ ما قبلا فکر می کردیم شما از خط قرمزهای ایران دلخوری که رفتی آن ور آب؛ که دیروز دیدیم خیر! مشکلی هم با خط قرمزها نداری.
مجله سینمایی مشرق: این هفته را در حوزه سینما می توان هفته اصغر فرهادی نامید. فیلم سینمایی "گذشته" چند روزی است که نام این کارگردان را در ایران و فرانسه بر سر زبان ها انداخته و اکران آن در جشنواره کن و سینماهای فرانسه باعث شده است که بسیاری از منتقدان درباره آخرین ساخته فرهادی قلم فرسایی کنند.
تعریف و تمجید ها زیاد بودند. آنقدر زیاد که تصمیم گرفتیم بر خلاف بسیاری از رسانه ها فارغ از نگاه های وطن پرستانه به این فیلم از دریچه نگاه چند منتقد و رسانه فرهنگی شناخته شده به ایرادات اصلی فیلم بپردازیم. ایراداتی که برخی از آنها در همه نقد ها حتی نقد های مثبت به چشم می خورند:
علی معلم: برای سینمای ایران خرسند کننده است که یکی از فیلمسازانش بتواند در یک محیط بین المللی کار کند و می شود به اقای فرهادی و گروه شان تبریک گفت. اما در مقایسه با فیلم پیشین ایشان یعنی جدایی نادر از سیمین ریتم داستان گویی جذاب و مونتاژ خیلی خوبی داشت، فیلم گذشته مقداری ملال آور و خسته کننده بود. چیزی که به عنوان خلا فیلم به نظر می آید این است که ما نسبت به شخصیت مرد که جذاب تر نوشته شده و با اجرای خوب آقای مصفا تبدیل به کامل ترین شخصیت فیلم شده، آنچنان با شخصیت زن آشنا نمی شویم و بازی خانم بژو چندان جالب نبود.
جف اندرو: این منتقد می نویسد: گرفتارشدن شخصیت های جدایی نادر از سیمین در رازها و دروغ هایی مدام، به آن فیلم حسی کاملا ارگانیک و باورپذیر می داد، ولی در فیلم تازه فرهادی، برخی از از رازگشایی ها "ثقیل و حتی با حسی از تصنع به نظر می رسد.
او همچنین به برخی "شلختگی ها" در روایت اشاره کرده است و نمونه آن را فراموش شدن یکی از شخصیت های اصلی در طول چند صحنه ذکر می کند.
وی ادامه دا: این فیلم خیلی فیلم طولانی است و سخت است که در پایان بگوییم که دقیقا قرار است فیلم درباره چه کسی یا چه چیزی باشد. بازی ها بازی ها را محکم و میزانسن ها را استوار دانسته است و با این حال، "گذشته" را "حتی در مقایسه با "چهارشنبه سوری"و "درباره الی"، "کمی مایوس کننده" دانسته است.
پرویز جاهد: تفاوت این فیلم با فیلم های قبلی او در این است که او در این فیلم، بیش از حد، به فیلمنامه متکی است و کمتر به کارگردانی توجه کرده است. به نظرم آن قدر که دیالوگ ها و داستان و گره های داستانی برای فرهادی مهم بوده، ریتم فیلم، پیشرفت روایت و تدوین برایش اهمیت نداشته است.
در چهل دقیقه آخر، که ماجرای خودکشی سلین (همسر طاهر رحیم) به مسئله اصلی فیلم تبدیل می شود و همه مسائل دیگر فیلم را تحت الشعاع قرار می دهد، از مسیر منطقی و طبیعی اش دور می شود. در این بخش، فرهادی ما را بمباران اطلاعاتی می کند و می خواهد ما را با تکنیک های فیلمنامه نویسی اش و گره هایی که در لحظه بسته شده و فورا باز می شوند، مرعوب کند. در نتیجه، برخلاف بخش های اول فیلم که با دقت و مهارت کارگردانی شده، در این بخش با فیلمنامه ای مواجه ایم که انگار به سرعت دارد ورق می خورد. اما فیلم از دست نمی رود و فرهادی در پایان موفق می شود، دوباره کنترل خود را بر درام و شخصیت هایش به دست آورده و ما را با یک پایان بندی زیبا و تکان دهنده، غافلگیر کند.
فرهادی فیلم را در فرانسه و به زبان فرانسوی ساخته است اما فیلم فرهادی، هیچ شباهتی با سینمای فرانسوی ندارد. آدم های اصلی فیلم فرهادی، به ویژه دو مرد اصلی فیلم یعنی احمد(علی مصفا) و سمیر(طاهر رحیم)، هر دو پس زمینه خارجی دارند. موضوعی که می توانست به رویکرد اصلی یک فیلمساز فرانسوی، یعنی بحران هویت، ترومای مهاجرت و مسائل پسا استعماری تبدیل شود.
کیوان کثیریان: به شدت امیدوار بودم فیلم فوق العاده ای باشد اما نبود. فیلم بدی نبود اما به نظرم یک چیزی کم داشت.
نشریه تایم اوت: فیلم داستان پر فراز و فرودی دارد و درام قدرتمندی است. علاوه بر این پرپیچ و خم و حتی مقداری ملودرام است. اما کنترل قدرتمندانه زمان و مکان و کنش که جدایی را بسیار خوب کرده بود در این اثر حضور ندارد.
به بیان دیگر گذشته، بهترین لحظات جدایی و بدترین لحظات فیلم قبلتر فرهادی یعنی درباره الی ،که حس هسیتریک و افسار گسیختگی را در کنار نگاه همزاد پندارانه اش به ضعفها و قدرتهای انسان داشت، را در کنار هم دارد. فرهادی به خوبی می تواند تصوری که اول با مشاهده کاراکترها و اتفاقات برای ما ایجاد می شود را بشکند و به داستانش یک فضای غمگین و مالیخولیایی تزریق کند. اما زیاده روی در مکالمات پرتنش و فریادهای مکرر آن هم در مکانهای دور از انتظار باعث می شود که تلاش زیرکانه اش از بین برود. تکیه مفرط فیلم بر اتفاقاتی از این دست باعث می شود تلاش فرهادی برای استخراج معنا از کوچکترین حرکات و نگاهها دیده نشود و از بین برود.
در فیلم ولی هرگز مشخص نمی شود که فرهادی می خواهد با فیلمش چه بگوید. شاید تمرکز اصلی او بر بحث مسئولیت است، قبول مسئولیت، نبود مسئولیت، جستجوی مسئولیت، فرار از مسئولیت و حتی ادعای مسئولیت. فرهادی تلاش دارد تا تاکید کند که چگونه ما توسط زاویه دیدمان به زندگیمان محدود شده ایم. و گاهی او در نمایش این امر زیاده روی می کند. مثل صحنه عصبی آخر فیلم. در نهایت بخش اعظمی از گذشته که حس فشار حقیقت بر شخصیتها در آن صحنهها وجود ندارد ناامید کنند و غیرقابل تحمل است.
رادیو فردا: فرهادی شخصيت هايش را در چنبر فضايی يا بخوانيد جبری قرار می دهد که گزيری از آن نيست. آدم هايی که بر اثر فشار محيط و نفس «زيستن»، سبکی تحمل ناپذير هستی را تجربه می کنند و به رغم تلاش بی وقفه شان برای فراتر رفتن از وضع موجود، درون آن به شدت گرفتارند و تلخی زندگی را تجربه می کنند.
کارگردان در يک وسوسه سيری ناپذير همه چيز را کنترل می کند و سعی دارد همه صحنه ها به شدت استيليزه باشند؛ در حالی که ذات هنر با نوعی افسون و ناخودآگاه عجين است که فرهادی متاسفانه راه را بر آن می بندد. اين رمز و راز و افسون را در داستان فيلم می توان يافت، اما در فرم، فرهادی همه رازش را از آن می گيرد و جهانی به شدت خودآگاه خلق می کند، در حالی که غريزه و ناخودآگاه، می تواند يک فيلم خوب را به يک شاهکار بدل کند.
كارگردان فيلم سينمايي بيتابي بيتا در گفت وگو با باشگاه خبرنگاران گفت: با توجه به تبليغات خوب اين فيلم توانست به فروش معمولي دست يابد اما آنچنان كه بايد نتوانست توقعات ما را برآورده كند.چند اتفاق همچون برگزاري انتخابات و مسابقهي فوتبال و برگزاري كنكور سراسري در چند روز آينده فروش اين فيلم را با مشكل مواجه كرده كه اميدوارم از روز جمعه به بعد بهتر شود.
وي ادامه داد: با توجه به همكاري خوب من و افراد گروه از اين فيلم راضي هستم،اما مشكلات در حين انجام كار همچون مشكلات اخذ پروانه ساخت و ايجاد وقفه در زمان اكران آن كمي ما را رنجاند.
وي خاطر نشان كرد: خودم كه به عنوان يك تماشاگر معمولي در سالنهاي سينما مينشستم از باز خورد و رضايت مخاطبان خوشحال ميشدم و باز خورد آنها حكايت از رضايت آنها داشت.
محمدرضا ابوالحسنی تهیه کننده فیلم تهران 1500 در توضیح جزئيات پخش دی وی دی این فیلم سینمایی به مهر گفت: طبق برنامه ریزی انجام شده بنا داریم دی وی دی فیلم سینمایی تهران 1500 به کارگردانی بهرام عظیمی را عید فطر روانه بازار کنیم تا شاید سهم خود را در شادی عیدانه مردم ادا کنیم.به همین مناسبت قرارست طی مراسمی از دی وی دی این فیلم سینمایی رونمایی و در سطح گسترده به مردم در تمام نقاط کشور عرضه کنیم.
این تهیه کننده با اشاره به مراسم قرعه کشی بین بینندگان فیلم سینمایی تهران 1500 گفت: زمان اکران این فیلم سینمایی کارت های قرعه کشی به بینندگان فیلم ارائه شد و حال قرار است روز دوشنبه 10 تیرماه ساعت 19 مراسم قرعه کشی و اهدای جایزه به برندگان این قرعه کشی را اهدا کنیم.
ابوالحسنی در پايان متذکر شد: همچنین مهلت مسابقه پیامکی تهران 1500 به اتمام رسیده و بزودی مراسم قرعه کشی و اهدای جایزه این مسابقه نیز برگزار می شود.
علی سرتیپی پخشکننده ایرانی فیلم گذشته درباره خبری مبنی بر اینکه این فیلم در زمان اکران در ایران دچار ممیزی شده است، به مهر گفت: این خبر کاملا غیرواقعی است و از زمانی که گذشته در ایران اکران شده است، هیچ فریم و حتی دیالوگی از آن دچار ممیزی نشده است.
وی در پایان عنوان کرد: به زودی اصغر فرهادی به ایران میآید و در نظر داریم با حضور کارگردان و علی مصفا بازیگر گذشته، یک مراسم ویژه برگزار کنیم که جزئیات آن متعاقبا اعلام میشود.
تاکنون چند پوستر با طراحیهای مختلف از فیلم جدید فرهادی منتشر شده است و امروز نیز پوستر دیگری از این اثر سینمایی با طرحی از محمد حسین هوشمندی در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.
این درام رمانتیک که زندگی مردی ایرانی و زنی فرانسوی را در مرکز توجه خود قرار داده است با بازی برنیس بژو بازیگر آرژانتینی-فرانسوی، طاهر رحیم بازیگر فرانسوی الجزایری و علی مصفا بازیگر و کارگردان ایرانی ساخته شده است. این فیلم در جشنواره کن امسال موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر زن برای برنیس بژو شد.
روزهای پایانی فیلمبرداری فیلم سینمایی «آتیش بازی» در لوکیشنهای فرودگاه مهرآباد و زندان قزل حصار میگذرد. بخشهایی از فیلم در این لوکیشنها جلوی دوربین میرود و تا پایان هفته فیلمبرداری فیلم به پایان خواهد رسید.
در روزهای پایانی میر طاهر مظلومی، امین حیایی و الناز شاکردوست جلوی دوربین خواهند رفت.
طبق برنامه ریزی انجام شده ظرف 40 روز درتهران و اطراف آن جلوی دوربین میرود.
در خلاصه داستان فیلم آمده است: قدیمییا می گن طرف این قدر شیر داغ خورده دهنشو سوزونده، موقعی که می خواد دوغ بخوره فوتش میکنه. حالا این شده حکایت آدمای آتیش بازی یا اینقدر تخته گاز می رن که یاتاقان میزنن یا این قدر احتیاط رو رعایت میکنن که از انورو بوم می افتن
در این فیلم امین حیایی، الناز شاکردوست،سحر قریشی ،شقایق دهقان ،عزت الله مهرآوران،میرطاهر مظلومی و... به ایفای نقش میپردازند
تعدادی از عواملی که در ساخت فیلم همکاری دارند، عبارتند از:
نویسنده : آرش قادری/ کارگردان: بهمن گودرزی/ تهیه کننده : مرتضی شایسته /مدیر فیلمبرداری : مرتضی غفوری/ صدابردار: بابک اردلان/ مدیر تولید: محمد شایسته / طراح صحنه و لباس: آیدین ظریف/ طراح گریم: ایمان امیدواری/ تدوین : شاهین یارمحمدی/ دستیار کارگردان و برنامه ریز: علی نوابی / منشی صحنه : بهناز تاجیک/ عکاس: سجاد سلیمانی
گزارشی از نقد فیلم رسوایی با حضور طلاب؛
چرا همه روحانیان حاج یوسف نمیشوندخبرگزاری رسا ـ ده نمکی با طرح این سؤال که چرا همه روحانیان، حاج یوسف نمی شوند، ترس از هزینه کردن خود را دلیل این امر دانست و گفت: سلام کردن به همه، کار در شب، دستگیری محرومان و انسان دوستی، همه جزو زی طلبگی است و اگر طلبه امروز این گونه نیست، مشکل او است نه عیب فیلم.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، فیلم سینمایی رسوایی، آخرین ساخته مسعود ده نمکی پس از سه گانه اخراجیها و پر فروش ترین فیلم سال، شب گذشته در جمع طلاب و روحانیان مشهد در محل دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی اکران و نقد و بررسی شد.
ده نمکی در آغاز این نشست که با استقبال پر شور طلاب و روحانیان همراه بود، گفت: گرچه فیلم با ایده اولیه من فاصله دارد اما از آن جا که دغدغه ما ترویج اخلاق و مکتب تشیع است، شخصیت روحانی فیلم به عنوان مبلغ این اندیشه واقع شد.
تا اعتقاد نباشد، فیلم در خدمت مضمون در نمی آید
وی، وجود یک شخصیت روحانی در سه گانه اخراجی ها، مستند دارا و ندار و رسوایی را به دلیل تعلق خاطر به این حوزه دانست و افزود: طرح این گونه مضامین جز با اعتقاد به آن امکانپذیر نیست. برای پرداختن به این مسائل نمی توان از کسانی که به این مفاهیم و معارف، معتقد نیستند، انتظاری داشت زیرا حتی با وجود تکنیک بالا، تا اعتقاد نباشد، فیلم در خدمت مضمون در نمی آید.
وی با تأکید بر این که مضمون فیلم، دفاع از روحانیت نبوده است، اظهار داشت: با این وجود، برآیند کلی آن، دفاع از شخصیت روحانی به نظر می رسد ولی با همین حال، فقط در مشهد، بیش از 500 میلیون فروش داشته و با استقبال همه اقشار مذهبی و غیرمذهبی روبهرو شده است.
ده نمکی با اشاره به واکنشهای مختلف نسبت به فیلم رسوایی ابراز داشت: بخشی از این برخوردها به خاطر شخصیت ده نمکی است و نه خود فیلم و بخشی نیز به دلیل سوء تفاهم ها است به عنوان مثال برای برخی از شخصیت های حوزوی، تنها آنونس فیلم را نمایش داده بودند که مخالفت آنان طبیعی بود.
بازخوردها نشان می دهد مخاطب بیش از شخصیت منفی فیلم با حاج یوسف همراه شده است/جای تأسف است که عبدی در نقش یک پیرزن جایزه می گیرد و در نقش روحانی تخریب می شود
این کارگردان سینما ادامه داد: البته برخی نیز به محض این که نام اکبر عبدی را به عنوان شخصیت روحانی فیلم می شنیدند، موضع می گرفتند که استفاده از یک شخصیت طنز برای این نقش، توهین به روحانیت است.
وی با اشاره به ضرورت شناخت سینما و اقتضائات آن گفت: این جزو لاینفک سینما است که ضمیر ناخوداگاه مخاطب با بازیگرها ارتباط برقرار کند؛ دلیل انتخاب عبدی این بود که محبوبترین بازیگر سینما میان مخاطب عامه است و زمانی که این شخصیت روحانی فیلم باشد، مخاطب بدون توجه به صنف او، در گام اول با او همزادپنداری می کند نه با شخصیت منفی فیلم. با این که آقای عبدی این نقش را به خوبی و قابل باور بازی کرده، حتی نوع صحبت کردن، نگاه و رفتارش با یک روحانی معمولی متفاوت است. با این وجود جای تأسف است که عبدی در نقش یک پیرزن جایزه می گیرد ولی در نقش یک روحانی، این گونه مورد اعتراض قرار می گیرد.
اعتراض به رسوایی به دلیل ترس از برجسته شدن جایگاه روحانیت در جامعه است
در ادامه حجت الاسلام محمدرضا جواهری، عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد به عنوان کارشناس منتقد برنامه، تصریح کرد: نقد جامع، نیازمند توجه به نقاط ضعف و قوت در کنار هم است.
وی با تقدیر از ده نمکی برای پرداختن به موضوع مهم و حساس نقش روحانیت در هدایت نسل جوان افزود: ده نمکی، دغدغه های دینی و مذهبی دارد و از سینما برای هدایت جامعه به عنوان یک ابزار مناسب بهره می گیرد. جرأت و شهامت او در اقدام و ورود به عرصه هایی که دیگران کمتر وارد می شوند، ستودنی است.
حجت الاسلام جواهری ادامه داد: فیلم رسوایی، محبت، انسان دوستی، صداقت و شجاعت یک عالم دینی را به تصور کشیده و این که روحانیت اهل عمل است نه صرفا شعار. برخی افراد روشنفکر با فیلم درگیر شدند چون نمی خواستند نقش عملی روحانیت در جامعه برجسته شود.
وی رسوایی را فیلمی قابل فهم برای همه قشر مخاطب توصیف کرد و با اشاره به تصویربرداری خوب، انتخاب بازیگران توانا و دستیابی قابل توجه به اهداف ساخت فیلم، گفت: در این فیلم، مفاهیمی چون مانیفست امر به معروف و نهی از منکر به شکل ایجابی، دستگیری از سوی روحانیت به جای مچ گیری، و این که روحانیت اهل هزینه کردن از آبروی خود برای نجات مردم است، به خوبی تصویر شده است.
نکاتی در نقد حوزوی رسوایی
عضو اتاق فکر تبلیغ خراسان در ادامه به بیان برخی نکات در نقد رسوایی پرداخت و گفت: روحانی فیلم دارای ویژگی هایی است که در جامعه طلاب و روحانیان امروز کمتر مشاهده می شود، از جمله کار شبانه، دستگیری و سرکشی شبانه به فقرا، اهل کرامت بودن و نگرفتن حق منبر. نکته دیگر این که چرا در پایان فیلم، تحول اساسی در شخصیت افسانه مشاهده نمی کنیم؟ این ناشی از عدم ایفای نقش خوب روحانی است؟ همچنین انتخاب شاکردوست به عنوان بازیگر نقش افسانه، ساده لوح بودن روحانی به حدی که تکیه کلام های رایج جامعه را متوجه نمی شود و چگونگی جمع میان عارف بودن و در موضع تهمت قرار دادن خود و خلوت با نامحرم جای سوال دارد.
وی خطاب به ده نمکی افزود: آیا فیلم این گونه القا نمی کند که امربه معروف ونهی از منکر تنها رسالت یک روحانی با چنین ویژگی هایی است؟ در حالی که شرط عامل بودن، از شرایط وجوب امربه معروف و نهی از منکر نیست.
ده نمکی در پاسخ اظهار داشت: در مورد انتخاب شاکردوست که باید بگویم، شاکردوست ها در جامعه زیاد هستند و با وجود واقعی بودن آن ها هیچ اعتراض خاصی به آن ها نمی شود اما به محض این که در فیلم ظاهر می شوند مورد انتقاد قرار می گیرند. از سوی دیگر، خیلی فیلمها نیز حتی با وجود تماس بدنی و وضعیتی به مراتب بدتر از آنچه ما ترسیم کرده ایم، با عنوان فیلم مذهبی مجوز اکران می گیرند. ضمن این که اگر افسانه شخصیتی چادری بود، چادری ها اعتراض می کردند که چرا ما را تخریب کرده اید؟
وی یادآور شد: وقتی می خواهیم برای جوان امروز حرف بزنیم باید با به گونه ای باشد که او بتواند خود را در فیلم ببیند و ارتباط برقرار کند، گاهی میان انتخاب بد و بدتر ناگزیر هستیم. برای بدکاره نشان دادن این دختر راهی جز این نبود، نمی شد عنوان بزنیم و رویش بنویسیم بدکاره چرا که اصولا سینما یعنی بیان در قالب تصویر.
مردم به خاطر کفش قرمز و عشوه های افسانه سینما نمی روند
کارگردان رسوایی ادامه داد: از سوی دیگر اگر قرار بود مردم به خاطر این چیزها فیلم ببینند، چرا فیلم های بسیار مبتذل تر با چنین استقبالی مواجه نشده است؟ همزمان با این فیلم، چند فیلم دیگر نیز با گریم هایی به مراتب بازتر از خانم شاکردوست در حال اکران بود اما چنین استقبالی نشد. بنابراین مردم به خاطر کفش قرمز و عشوه های افسانه سینما نمی روند.
ده نمکی با بیان این که در جمع حوزویان، بیشتر تحلیل های محتوایی و تأویلی همچون چرایی انتخاب نام یوسف، انتظار می رود، در مورد پناه دادن حاج یوسف به افسانه، گفت: عارف در شرایط ابتلا و امتحان رشد می کند؛ دام حاج یوسف، دختر بدکاره نیست، او از این مرحله عبور کرده و به این مهم رسیده است که در موضع اتهام باید از آبرو خرج کند. ضمنا این دختر را خودش به خانه نیاورده بلکه دختر ناگهان وارد خانه او شده و او می داند که با تحویل افسانه به قانون، او اصلاح نخواهد شد.
چرا همه روحانیان حاج یوسف نمی شوند؟
وی در مورد خلوت حاج یوسف با نامحرم، بیان داشت: محیط در بسته نبود، وقتی افسانه می خوابد، حاج یوسف به حیات می رود و وقتی افسانه به حیات می آید، او به محل کار می رود. اما سوال اصلی به خصوص در جمع حوزویان این است که چرا همه روحانیان حاج یوسف نمی شوند؟
وی در پاسخ به پرسش فوق، به ذکر خاطره ای از حواشی اکران فیلم در جشنواره بین المللی فجر پرداخت و گفت: هنگام اکران، در سه جا دو هزار نفر بیننده که اغلب برای کوباندن فیلم آمده بودند، کف زدند و با چشمان اشکبار از سالن بیرون آمدند. یکی از جوانان تا چشمش به من افتاد آمد مرا بوسید و تشکر کرد که فیلم تو ما را با خدا آشتی داد. یکی از روحانیان که شاهد این صحنه بود، گفت «به جای رو باید دست ده نمکی را بوسید» و این مطلب روز بعد به نقل از این روحانی در رسانه ها منتشر شد اما او بلافاصله تکذیب کرد و حتی از قول خود نیز برای یک فیلم هزینه نکرد. بنابراین به خوبی روشن است که تنها روحانی ای می تواند حاج یوسف شود که نه تنها از قول بلکه از آبرویش برای دختر بدنام خرج می کند.
رسوایی، امر به معروف ایجابی را به تصویر کشیده است
مدیرمسؤول سابق هفته نامه شلمچه با تأکید بر این که امر به معروف و نهی از منکر در فیلم تعطیل نشده بلکه به صورت ایجابی تبلیغ می شود، افزود: فیلم، طبق رهنمودهای قرآن کریم بر دعوت عملی تأکید دارد.
ده نمکی در پاسخ به مدعیان شعاری بودن برخی قسمت های رسوایی، خاطرنشان کرد: فیلم جن گیر با اذان شروع می شود، در ژانر وحشت، مباحث اعتقادی و برخورد تمدن ها را به خورد مخاطب می دهد و تمدن شرق و خصوصا مسلمین را به بازی می گیرد و هیچ اعتراضی نمی کنید اما وقتی فیلم ایرانی با اذان شروع می شود و هدفمندانه از شعائر برای نشان دادن بازگشت به خدا بهره می گیرد، می گویید شعاری است؟
وی در تشریح چگونگی ترسیم تحول افسانه ابراز داشت: این که او در آغاز فیلم، به خاطر قهر با خدا و شکوه از فقر، در مقابل صدای اذان، پنجره را می بندد و در پایان فیلم با لباس سپید پنجره را به روی صدای اذان می گشاید، واضح ترین زبان تحول در سینما است. اذان، نماد بازگشت انسان است گوش سپردن به اذان، نماد لبیک به دعوت خدا است. ضمن این که تحول گام به گام صورت می گیرد، نمی شود از همان ابتدا هم باحجاب شود هم نماز خوان و مسجدی. حرف های افسانه در مقابل مردم حمله ور به خانه اش، نوعی خطبه خوانی و اعتراف به گناه بود که گام اول توبه محسوب می شود.
مشکل از سبک زندگی طلبه امروز است نه حاج یوسف
این کارگردان سینما در مورد تفاوت سبک زندگی روحانی فیلم با مشی کنونی حوزویان، خاطرنشان کرد: سلام کردن به همه، کار در شب، دستگیری محرومان و..... همه جزو زی طلبگی است و اگر طلبه امروز این گونه نیست، مشکل اوست نه عیب فیلم. شما می بینید مردم با این روحانی، هر چند ایده آل، ارتباط برقرار کرده اند. همچنین مسأله کار آن هم به شکل باربری، فقط از حیث امرار معاش نیست بلکه در مباحث عرفانی، از باب شکست و تحقیر نفس است.
وی در مورد ساده لوح بودن حاج یوسف به عنوان یک روحانی عارف، یادآور شد: این را در مشی عرفای معاصر هم دیده ام که عرفا در عین سادگی، رند هستند. ضمن این که این ساده بودن حاج یوسف، دستمایه تمسخر وی نیست بلکه نمک فیلم و چیزی بین هجو و شیرین زبانی است.
ده نمکی اضافه کرد: در مورد سوار ماشین بودن با دخترها هم مطمینا اگر خود حوزه هم می خواست فیلم را بسازد ناچار بود برای شکل گیری درام، بالاخره خود را در معرض این تهمت قرار دهد. ضمن این که حاج یوسف برای سوار شدن به ماشین، لباس روحانیتش را در می آورد که حرمت لباس شکسته نشود. من اگر می خواستم تمام و کمال از جذابیت های سینمایی استفاده کنم از یک روحانی 40 ساله استفاده می کردم که مخاطب از او انتظار انحراف اخلاقی داشته باشد نه آقای عبدی 60 ساله که حتی به افسانه نگاه هم نمی کند.
کارگردان فیلم رسوایی در مورد اثرگذاری و منفعل بودن روحانی فیلم، تصریح کرد: آیا اثرگذاری چیزی جز تماشاگران میلیونی فیلم و چشمان اشکبار آنان حین ترک سالن است؟ در خود فیلم هم که می بینیم چند صد نفر پشت سر روحانی نماز می خوانند. این که حاج یوسف یک لحظه در شیشه سماور، روسری برداشتن افسانه را می بیند، سریع دستش می سوزد نشان دهنده این اصل است که خدا اگر کسی را دوست داشته باشد، خیلی سریع او را متوجه خطایش کرده و همانجا عقوبت می کند. این انفعال است؟
قرار است با آدم هایی حرف بزنیم که پای منبر نمی نشینند/ بهره گیری از بیش از 80 روایت در دیالوگ های رسوایی
وی با بیان این که توقع من از جمع طلاب و حوزویان این بود که من برخی واضحات فیلم را برایشان توضیح ندهم، افزود: حاج یوسف از سر ذوق و قریحه حرف نمی زند همه صحبت های او یا خود روایت است یا بر مبنای روایات اهل بیت(ع). بیش از 80 روایت در دیالوگ های فیلم وجود دارد و این دیالوگ ها در واقع، تأویل روایات به زبان نسل امروز است چرا که قرار است با آدم هایی حرف بزنیم که پای منبر نمی نشینند.
ده نمکی با انتقاد از فضای افشاگری و مچ گیری رایج در جامعه، اضافه کرد: این فیلم از همان ابتدا این فضا را به نقد می کشد و در پی تحول، اثرگذاری و سرشار از کنش و واکنش های معنوی است.
وی خطاب به جمع حوزویان افزود: توقع من از شما تحلیل و نشانه شناسی فیلم بود. شما می بینید در بسیاری از لوکیشن ها و دکورهای فیلم از نماد هلالی شکل محراب استفاده شده که نشان می دهد برای حاج یوسف(روحانی واقعی)، همه جا اعم از خانه، بازار، مسجد و محل کار، محراب عبادت است و این در ضمیر ناخوداگاه مخاطب می نشیند و اثر می گذارد که او نیز می تواند اینگونه عمل کند.
رسوایی، تبلیغ عملی دین را به تصویر می کشد نه عرفان منهای شریعت
کارگردان اخراجیها در پاسخ به شبهه تبلیغ عرفان منهای شریعت و استفاده از اشعار مولانا به عنوان یک شاعر اهل سنت در رسوایی، اظهار داشت: شریعت به چه معناست؟ اگر شریعت، امر به معروف، نماز و عمل به قول معصوم است که کاملا در فیلم به آن پرداخته ایم. روحانی فیلم در عمل افسانه را به شریعت هدایت می کند چنان که در متون دینی ما نیز دعوت عملی توصیه شده است. روحانی عارف فیلم، یک روحانی منفعل و دچار عرفان کاذب نیست، کسی است که جبهه رفته، شهید داده و اکنون هم در جامعه و میان مردم است. همچنین نادیده گرفتن 80 روایت فیلم و بزرگنمایی چند بیت شعر مولانا(آن هم اشعاری که مورد قبول شیعه نیز هست)، بی انصافی است.
ده نمکی در مورد ناتوانی رسوایی در تصویر فقر و وجود برخی تضادها در این مضمون ابراز داشت: انسان ها در واکنش به فقر، دو حالت را در پیش می گیرند؛ یا راه بد را انتخاب می کنند یا راه خوب و شرافتمندانه را، چنان که برادر افسانه نیز این گونه بود.
وی در مورد این که هدف درست، استفاده از هر وسیله ای برای رسیدن به آن را توجیه نمی کند، گفت: این جمله، روایت و متن صریح شرعی نیست از سوی دیگر، گاهی در سینما ناچار به دفع افسد به فاسد و انتخاب بد در برابر بدتر هستیم. خود ابزار سینما چقدر مشروعیت دارد؟ اما سراغش رفته و استفاده کرده ایم. اگر به این مسائل باشد، اصولا ساختار قصه های سینمایی نیز زیر سؤال می رود چرا که همه اش توهم وخیال و چیزهایی است که با روش قصه پردازی قرآن فاصله دارد.
بازیگر مانند بلندگوست
ده نمکی یاداور شد: بازیگر در سینما، مانند بلندگوست که هم به مراسم مذهبی می رود و هم غیرمذهبی؛ مهم این است که از بلندگو چه چیزی پخش می شود.
وی همچنین در پاسخ به شبهه کپی برداری رسوایی از یک فیلم فارسی و یک فیلم ایتالیایی، گفت: فیلم فارسی پیش انقلاب را که به دلیل عدم اقتضای شرایط سنی ندیده ام اما این فیلم ایتالیایی که می گویید اصولا یک فیلم ضد جنگ و در مورد خیانت مردم به ناموس یک شخصیت ملی نظامی است که شباهتی با قصه رسوایی ندارد.
گفتنی است، اکران فیلم رسوایی تاکنون واکنش های متفاوتی را به خصوص در میان حوزویان در پی داشته است و نمایش و نقد این فیلم در مشهد در حالی صورت می گیرد که اکران نوروزی آن در قم توقیف شده است./930/ز502/س
به گزارش حدیدنیوز، تاکنون حدودا چهل درصد از فیلمبرداری این کار انجام شده است و پیش بینی می شود که تا اواخر بهار کار فیلمبرداری ادامه داشته باشد. مدیریت فیلمبرداری این کار برعهده مرتضی غفوری بوده و شاهین یارمحمدی هم همزمان با فیلمبرداری کار تدوین را انجام می دهد.
بهمن گودرزی کارگردان این فیلم در گفتگو با شبکه ایران از این مساله سخن گفته که ترجیح می دهد فیلمبرداری کار به به اتمام برسد و فیلم پروانه نمایش بگیرد تا بعد از آن و با مشورت با برادران شایسته تهیه کننده فیلم درباره زمان اکران فیلم تصمیم گیری شود.
در خلاصه داستان فیلم آمده است : «قدیمی یا میگن طرف اینقدر شیر داغ خورده دهنشو سوزونده ،موقعی که میخواد دوغ بخوره فوتش میکنه . حالا این شده حکایت ادم های آتیش بازی یا اینقدر تخته گاز میرن که یاتاقان میزنه یا اینقدر احتیاط رو رعایت میکنن که از اونور بوم میفتن.»
امین حیایی و الناز شاکردوست بازیگران اصلی این فیلم بوده و شقایق دهقان ، سحر قریشی، میرطاهر مظلومی و عزت الله مهرآوران از دیگر بازیگرانی هستند که در این کار حضور دارند.
لیست کامل عوامل این کار به شرح زیر است:
نویسنده : آرش قادری/ کارگردان: بهمن گودرزی/ تهیه کننده : مرتضی شایسته /مدیر فیلمبرداری : مرتضی غفوری/ صدابردار: بابک اردلان/ مدیر تولید: محمد شایسته / طراح صحنه و لباس: آیدین ظریف/ طراح گریم: ایمان امیدواری/ تدوین : شاهین یارمحمدی/ دستیار کارگردان و برنامه ریز: علی نوابی / منشی صحنه: بهناز تاجیک/عکس: سیدسجاد سلیمانی/بازیگران: امین حیایی، الناز شاکردوست، شقایق دهقان ، سحر قریشی، میرطاهر مظلومی و عزت الله مهرآوران.
جام گیشه؛
برنیس بیژو، به خاطر حضور در فیلم فرهادی، جایزه ی بهترین بازیگر زن جشنواره را برد. پس از خوانده شدن نام بازیگر زن فیلم اصغر فرهادی یعنی «برنیس بژو» به عنوان برنده بازیگر نقش اول زن، وی در حالی که به سمت سن می رفت در یک لحظه با اصغر فرهادی روبوسی کرد!
شایان ذکر است که این کارگردان پیش از این نیز در مراسم گلدن گلاب با یکی از بازیگران زن هالیوودی نیز روبوسی کرده بود.
شصتوششمین جشنواره فیلم کن در حالی امروز (یکشنبه) به کار خود پایان خواهد داد که هیات داوران جایزه کلیسای جهانی، «گذشته» ساخته جدید اصغر فرهادی را به عنوان بهترین فیلم معنوی جشنواره معرفی کرد.
این جایزه درحالی به «گذشته» تعلق گرفت که ساخته جدید فرهادی از نگاه نشریه سینمایی معتبر ورایتی شانس اول دریافت جایزه نخل طلای کن محسوب میشود.
جایزه کلیسای جهانی که در سال 1974 در جشنواره کن راهاندازی شد، ویژه تقدیر از آثاری است که به بهترین شکل به اعماق نهفته وجود انسانها پرداخته و آلام، احساسات و امیدهای انسان را کاوش میکند.
سال گذشته فیلم «شکار» ساخته «توماس وینتربرگ» از دانمارک این جایزه را به دست آورد. از برندگان سرشناس سالهای گذشته جایزه کلیسای جهانی جشنواره کن میتوان به «کن لوچ»، «میشل هانکه»، «پدرو آلمادوار»، «تئوآنجلوپولوس»، «مایک لی»، «ویم وندرس» و «آندره وایدا» اشاره کرد.
در خلاصه داستان «گذشته» آمده است: «احمد (علی مصفا) 4 سال پس از جدایی از همسر فرانسویاش به در خواست او راهی پاریس میشود تا مراحل اداری طلاقشان را طی کرده و ثبت کنند. او در مدت اقامت کوتاهش متوجه آشفتگی «لوسی» دختر همسر سابقش میشود. تلاش او برای کمک به «لوسی» پرده از رازی در گذشته بر میدارد.»
علاوهبر «برنیس بژو» (بازیگر نامزد اسکار و گلدنگلوب و برنده سزار) و همچنین «طاهر رحیم» (برنده جایزه سزار)، بازیگران دیگری چون «علی مصفا»، «پائولین بورلت»، بازیگر بلژیکی فیلم معروف «زندگی صورتی»، «الیس آگویس»، «ژان جستین» ،«سابرینا وازانی» و«بابک کریمی» در این فیلم، مقابل دوربین محمود کلاری رفتهاند.
«شلمچه» خیلی زود به پرفروشترین هفته نامه ایران تبدیل شد. هرچند ده نمکی این روزها به عملکرد رسانه به شدت انتقاد می کند اما در آن سالها یکی از علل به چشم آمدن "شلمچه" کار کردن خبرهای حاشیهای و جنجالی بود که معمولا در سایر رسانهها به آن اشاره نمیشد.
دهنمکی در سالهای پایانی دولت اصلاحات با روزنامهنگاری خداحافظی کرد و قدم در وادی فیلمسازی گذاشت. این فارغ التحصیل علوم سیاسی از دانشگاه آزاد در سال ۸۲ مستندی را ساخت که باز هم انفجار خبری را به همراه داشت. «فقر و فحشا» اولین فیلم دهنمکی بود که به آسیبهای اجتماعی دختران در جامعه میپرداخت. مدت زیادی از تولید فیلم نگذشته بود که سیدیهای قاچاق آن دست به دست میان مردم گشت و کمتر کسی پیدا میشد که اثر فیلمساز نوپای آن زمان را ندیده باشد.
بیش از یک سال از انتشار «فقر و فحشا» نگذشته بود که این فیلمساز جنجالی این بار در مستندی دیگر با نام «کدام استقلال؟! کدام پیروزی؟!» به آسیبشناسی شهرآورد پایتخت پرداخت اما این فیلم که با تأخیر دو ساله و در سال ۸۵ در وبلاگ شخصیاش به نمایش گذاشته شد، هرگز نتوانست موفقیت فقر و فحشا را تکرار کند تا اینکه سال ۸۶ رسید که میتوان آن را به جرئت سال دهنمکی در عرصه سینما نامگذاری کرد؛ سالی که در آن اخراجیها به عنوان اکران نوروزی بر پرده سینماها نشست و با فروشی رؤیایی لقب پرفروشترین فیلم تاریخ سینما را به خود اختصاص داد.
او پس از آن موفقیت با وجود توصیه افرادی مانند ابراهیم حاتمی کیا مبنی بر توقف تولید قسمتهای بعدی اخراجی ها به فکر تولید قسمت بعدی «اخراجیها» افتاد که در آن راستا در سال ۸۷ «اخراجیها ۲» تولید شد و بهار ۸۹ بر پرده سینماها رفت، اما با توجه به ضعفهای عمده فروش خوبی داشت. سال ۸۹ هم سال تولید «اخراجیها۳» برگرفته از اتفاقات انتخابات ۸۸ بود که در اکران نوروزی سال ۹۰ باز هم توانست رکورد فروش را بشکند، البته دهنمکی در عرصه تلویزیون هم بیکار ننشست و با تولید سریال «دارا و ندار»، در نوروز ۸۹ بر آنتن شبکه ۵ سیما رفت.
با مشکل و مشقت بسیاری که از گفتن آن میگذریم، روبرویش نشستیم تا پاسخ سوالاتمان را از او بشنویم. هرچند به برخی از سوالات پاسخ نداد اما امیدواریم ماحصل گفتگوی با این کارگردان که از تولد او در اهر اکنون 44 سال می گذرد مقبول نظر خوانندگان افتد.
***آقای ده نمکی قبلا گفته بودید به خاطر ابهامات در عرصه خبر و روزنامه نگاری از این حرفه خداحافظی کردید و وارد هنر شدید. جای دیگری هم گفتید که: "علت موفقیت من برای منتقدین مغفول است و اینها بروند پیگیری کنند هر وقت توانستند علت موفقیتم در روزنامه نگاری را بفهمند، می توانند راز موفقیتم در حوزه فیلمسازی را هم درک کنند." شما واقعاً به خاطر آلوده بودن فضای روزنامه نگاری به عرصه فیلم سازی روی آوردید؟
چون پای یک سری اعتقادات وسط می آید، طرح آنها بعضاً در دنیای امروز به هجو و تمسخر گرفته می شود. یعنی آدم با اهلش باید این حرف ها را بزند. خب قطعا مخاطبان شما هم آدم های یک دستی نیستند. به خاطر همین ترجیح می دهم که این باورهایم محترم باشد تا این که مثلاً مورد هجو واقع شود. اما در چند دلیل اگر بخواهم خلاصه کنم، این را می گویم که ما در جنگ یاد گرفتیم جای خالی را پر کنیم. یعنی مثلاً در ستون که به خط می شدیم برای این که گردان منظم شود می گفتند جای خالی را پر کنید و هر کسی یک قدم جلو می آمد. مثل نماز جماعت که می گفتند هر کسی بیاید جلو تا صف ها تشکیل شود. من در زندگی فرهنگی اجتماعی خودم سعی کردم که جای خالی را پر کنم. اگر احساس کردم که کسان دیگری هستند که آن جا را پر کنند به قول امروزی ها مدیوم را عوض کردم و رفتم سر یک کار دیگری و هیچ تعصبی برای نگه داشتن آن جایگاه ندارم.
یک اعتقادی هم دارم که الان زنگ حساب نیست؛ زنگ کار است! این که چه کسی این کار را انجام داده است و چه کسی شروع کننده و پایه گذار بوده است، این ها هیچ کدام در این دنیا عاقبت ندارد. کسی که بخواهد یک مروری منصفانه به گذشته داشته باشد مثلاً سال های 67 به بعد که جنگ تمام شد می بینیم در آن فعالیت های اجتماعی که به نوعی بچه حزب اللهی ها داشتند مسیر سال 64 را می رفتند ما با یک طیفی از بچه ها کار را شروع کردیم و در جمع توانستیم قانع شان کنیم که به جای نقد ملت به سمت نقد دولت بروند. شاید اگر مثلاً امثال حاجی بخشی در خیابان به مردم فقط گیر می دادند این قدر مورد حمله واقع نمی شدند. ولی وقتی رفتند به سمت دولتمردان و حاکمان و سیاست های فرهنگی و غیره دیگر این کارشان رسانه ای شد و به نوعی فحش خور سیاسی پیدا کرد.
این کارهای ما از 67 تا 73 بدون عنوان و تشکیلات بود. ولی وقتی یک سری دیگر آمدند وسط و در این جریان قرار گرفتند و مدعی راهبری آن شدند، من مسیر خودم را عوض کردم و رفتم نشریه شلمچه را راه انداختم. آن موقع که نه یادواره شهدا و از این چیزها بود، شلمچه میلیون ها پوستر و سررسید شهدا را منتشر می کرد. فیلم های روایت فتح فقط در آرشیو تلویزیون پیدا می شد ولی تنها جایی که این ها را البته با نازل ترین کیفیت ارائه میداد شلمچه بود. شلمچه با آن گفتمان تکثیر شد و مدتی بعد نشریات دیگری آمدند و مثل آن کار کردند.
یا مثلا در مورد "جبهه" من حتی گفتمانم را عوض کردم، یعنی بحث جنگ و فقر و غنا با یک ادبیات دیگری و به نوعی منازعه سیاسی مطرح شد. وقتی "جبهه" را هم تعطیل کردند، من به این نتیجه رسیدم که آقا سیستم نمی خواهد من در این کشور نشریه داشته باشم و الا الزامی ندارد که شلمچه را چپی ها ببندند و جبهه را قوه قضاییه ببندد. قوه قضاییه برای اثبات بی طرفی خودش می توانست خیلی از نشریات دیگر را ببندد. من جدل نکردم برای ماندن. علی رغم این که حجت هم داشتم که کارم درست است.
***علاقه هم داشتید؟
اگر کسی بدون علاقه به کاری بپردازد به نظر من آن کارش از لحاظ کیفی و کمی درست درنمی آید. جبهه هم مثل شلمچه تاثیر خودش را گذاشت. در همان دوران آقای دولابی یک جمله ای داشت می گفت سعی کنید خبر باشید نه خبرنویس. یعنی خبر نوشتن یک سطحی از کار است، موضوع خبر شدن یک سطح دیگری از کار است. به هر حال من تمام تلاشم این بود که در اوج کار ژورنالیستی ام ژورنالیست من را با خودش نبرد. یادم است که یکی از این سران اصلاح طلب پرسیده بودند نشریه مستقل چیست؟ گفته بود که دوتاست، گفتند چه کسی؟ گفته بود یکی ما و یکی هم دشمن ما.
منظورش شلمچه بود که وابسته به نهادها و این تشکیلات نبود و با بودجه شخصی یعنی با تیراژ خودش است اداره می شد. یا مثلاً یک روز پروفسور مولانا آمد نشریه جبهه من یادم است که نمی شناختمش، چون اصلا با عالم روزنامه نگاری سنخیتی نداشت و وقتی هم که نشناختمش ناراحت شد. احساس کرد که بالاخره این کسی که روزنامه دارد و در چند تا حوزه کار کرده چطور مولانا را نمی شناسد.
گفت من آمدم بپرسم که شما این درس را کجا خوانده اید. گفتم درس چه؟ گفت درس ژورنالیستی. گفتم من جایی نخواندم. گفت آخر این یک سبک است. در شلمچه و جبهه نوع خبرنویسی تان و نوع تیترها و نوع محتوای مطالب، آن بحث یک سطح خبر و ستون های خاص و تک و پاتک و همه چیز با هم هماهنگ و مرتبط بود. در بلوک شرق شما دوره این دروس را دیدید؟ گفتم که نه خیلی هایش اکتسابی است.
در آن دوران تیتر نشریه از آن دغدغه هایی بود که تا یک نشریه نداشته باشد انگار یک پایش لنگ است. مثلاً نشریه ها شنبه ها منتشر می شد ما از دوشنبه مصیبت تیتر شنبه را داشتیم که خدایا یک کسی پیدا شود دزدی کند و اختلاس کند، یک مثلا گافی بدهد که تیتر یک ما جور شود. یک شب خواب دیدم که میلیون ها نفر مردم دارند می دوند با لباس سفید. بعد به یکی گفتم چه شده است؟ طرف گفت قیامت شده است و محشر قیامت است. که من همان موقع گفتم خب! تیترمان درآمد. تیتر می زنیم قیامت شد! صبح که بلند شدم گفتم که ببین تو در خوابت، در دینت و حتی در قیامت هم در فکر روزنامه نگاری هستی. این یعنی همان که ژورنالیسم دارد تو را با خودش می برد. چه بسا حتی از موضع حق باشد. من آن هفته یادم است که نشریه را منتشر کردیم ولی تیتر نزدیم. فقط یک عکس بزرگ صفحه اول زدم.
بعد از مدتی و وقتی بیشتر رسانه های اصلاح طلب تعطیل شدند، دیگر این حوزه را بی رقیب می دیدم. دیدم بقیه کارها را دیگران هم می توانند انجام دهند. نشریات دیگری راه افتاده بود. متوجه شدم که از این به بعد احتیاج به نقد درون گفتمانی داریم. نقد از درون. مثلاً در "صبح دوکوهه " ما این کار را شروع کردیم. با این رویکرد که حالا بچه حزب اللهی ها احتیاج دارند خودشان را نقد کنند. با دشمنان همین بچه حزب اللهی ها مصاحبه می گرفتیم و می پرسیدیم نقدتان به جریان حزب اللهی چه هست؟ در اصول گرایی؟
خیلی ها برنمی تابیدند یک چنین مسائلی را. به هر حال گفتمان سازی شلمچه و جبهه و حالا صبح و دوکوهه، کار خودش را کرد. یعنی این که من احساس کردم آن جای خالی دیگر پر شده است و من باید کار دیگری انجام بدهم که جایش نیست. بعد دیدم اکثر نقدمان به سمت رسانه های دیداری و شنیداری است.
"پست من" در یک دوره ای رسانه خودش را به سه مقطع فرهنگ شفاهی، نوشتاری و دیداری-شنیداری تقسیم می کند. علت موفقیت این کارشان هم این بود که برای آن ها هر سه دوره هم پوشانی دارد. یعنی مخاطب، هم نشریات شان را میخواند هم فیلم هایشان را می بینند. مثلاً سینمای شان همان تعداد مخاطب دارد که روزنامه ها دارند.
اما این جا از سال 79 به بعد ریزش شدید نشریات مکتوب و رویش جدید در فضای مجازی را شاهد بودیم. به تعبیری مفت حرف زدن باب شد. یعنی هزینه ندارد دیگر، سایت است. مثل نشریه هزینه ندارد که هر شماره اش میلیون ها تومان خرج بردارد و منتظر باشید که برگردد. چون دیگر مسئولیت ندارد خیلی.. حالا بعدها آرام آرام قانونمند شد. حالا به شما برمی خورد چون خودتان در سایت کار می کنید. ولی همه این ها یک طوری من را مجاب کرد که دینداری و اخلاق مداری در این حوزه سخت است.
هم در فضای سایبری و هم نشریه، یعنی یک طوری می شود که مجبور می شوی برای مستقل بودن، تیراژ نشریه ات را حفظ کنی. آن جنجال و آن تیتر را باید همه اش را داشته باشید. نداشته باشید از بین می روید. مثل بقیه نشریات دولتی نیست که حالا کسی این را نخرید نخرید، همه را بگیرند خمیر کنند. برای شان مهم نیست. ولی کسی که با پول جیبش دارد نشریه در می آورد مجبور است. به هر حال ترجیح دادم به جای این که عاقبتم را خراب کنم. بگذارم به بقیه دوستان این کار را می کنند.
*** بقیه عاقبت شان خراب شود؟
نه بقیه چون دغدغه تیراژ و این ها را ندارند، شاید راحت تر بتوانند این کار را انجام دهند.
*** چون مستقل نیستند؟
حالا اتهام مستقل نبودن نمی زنم. وظیفه نظام است که بیاید یک چنین نشریه ای را راه اندازی کند در ارتباط با شهدا و جنگ و از این حرف ها یا در خصوص حتی مطالبات انقلاب. وظیفه شان این است که از این ها را حمایت کنند. من نمی توانستم و بلد نبودم که تعامل ایجاد کنم با نهادها و این ها. چون سبک حرف زدن من هم تعامل را برنمی تابید. یعنی وقتی که می رفتی سمت تعامل باید در نقد کوتاه می آمدی. به خاطر همین به نوعی جای خالی دیگری را پیدا کردم که آن هم سینما بود.
***با کسی مشورت کردید برای ورود به سینما؟
نه. برای نشریه هم که مشورت کردم با پیش کسوتان این حوزه همه شان می گفتند که وارد نشو. با سینما هم که با یکی دو نفر کارگردانان سرشناس سینمای دفاع مقدس مشورت کردم گفتند که وارد نشو.
***احساس تکلیف کردید؟
نه اسمش را می گذارم پر کردن جای خالی. چون احساس تکلیف زیاد در انتخابات شنیده شده است. به نوعی دارد طنز می شود این احساس وظیفه.
***شما چهار فیلم ساختید و همه آنها هم پر فروش بود و با مردم خیلی ارتباط برقرار کرده است. علت این استقبال چیست؟
یک روز آقای صفار در پشت صحنه اخراجی های یک برای بازیگران حرف می زد. آن جا گفت که شما نمی دانید ده نمکی چه گردنه هایی را رد کرده است. هر کسی جای این بود تا به حال بارها جان و آبرویش را داده بود و به هلاکت رسیده بود. حالا که رسیده است به سینما و این ها. من به هیچ کدام از این ها به چشم هدف نگاه نمی کنم، فقط به شکل وسیله مبارزه نگاه می کنم. حالا دیگر این حرف های روشنفکری است که می گویند، سینما وسیله نیست و خودش هدف است یا هنر برای هنر است و از این حرف ها. من هیچ کدام از این ها را قبول ندارم. گرچه هر کدام ابعاد و ظرافت ها و پیچیدگی های خودش را دارد. من می گویم روزنامه نگاری، یعنی همان تذکری که شهید آوینی می داد. "مراقب باشید ژورنالیزم شما را با خودش نبرد."
روزنامه نگاری مثل دوچرخه سواری است که اگر آدم ترمز نداشت می تواند پاهایش را بگذارد زمین و نگه دارد. اما سینما مثل تریلی است. اگر در گردنه ها بلد نباشید دنده معکوس بدهید و دنده عوض کنید. تریلی است که شما را با خودش می برد.
***در زمانی که نشریه داشتید، شده بود که یک کار اشتباهی کرده باشید که الان که برمی گردید نگاه می کنید دوست داشته باشید دیگر آن اشتباه را نکنید. چیزی یادتان می آید؟
در نشریه می گویند مسئولیت انتشار یک مطلب با مدیرمسئول است. به نظر من آن جایی که اعتماد می کردم به بعضی ها بابت مطالبی که در نشریه من منتشر می کردند، بعضی جاهایش اشتباه بود.
این که میخواهم تعریف کنم از حرف های افشاگرانه است. یکی از منتقدان دوآتشه امروز ما که هر بار هر جا می رسد مثلاً علیه فیلم بنده و نشریاتم موضع می گیرد در شورای چی چی تلویزیون است و فیلم نامه های ما را رد می کند ، من یادم می آید یک نشریه ای داشت که در آن عکس هنرپیشه های آن چنانی را می زد. بعد یکی دو نفر از بچه های نشریه ما بودند که یک زمانی این منتقد سینمایی معلم قرآن شان بود. اینها برداشتند با اسم مستعار به طرف حمله کردند که تو که این قدر ما را به خاطر پوشیدن لباس آستین کوتاه محکوم می کردی و برخورد تند می کردی، حالا چرا خودت از این طرف بام افتاده ای و عکس هنرپیشه ها را صفحه اولت چاپ می کنی؟
یعنی این گذشته معلم قرآنی بودن و اصول گرا بودن طرف را حالا به شدت تحقیرآمیز به رخش می کشیدند. ولی مسئولیت انتشارش با ما بود. و طرف هنوز نمیداند این هجمه ها را همان شاگردان خودش به او وارد آوردند که امروز در جبهه مقابل من قرار دارند و پز روشنفکری می گیرند. فکر می کنم درستش این است که چیزی را که اعتقاد دارم خودم بنویسم و ادبیاتی که اعتقاد دارم خودم بنویسم و جوابگوی آن هم باشم.
یادم می آید که سرویس سینمایی ما یک کسی بود که در مورد یکی از بازیگران زن سینما که بعداً اتفاقاً در فیلم خودم هم بازی کرد. کاریکاتور کشیده بود. یک خبر غلطی را دستمایه یک کاریکاتور کرده بود که بعدها که من این آدم را شناختم، دیدم اصلاً شخصیت این آدم آن چیزی نبود که نویسنده ما آن کاریکاتور را کشیده بود برایش. این اعتماد یک جاهایی به نظر من نافی مسئولیت نیست.
***انتخابات نزدیک است. شما برای کاندیدایی فیلم تبلیغاتی می سازید؟
ما بلد هستیم بیشتر در نقد آدم ها فیلم بسازیم نه به نفع شان. یعنی کار ما نقد است. نه تعریف از آدم ها. یعنی به نوعی پاچه خواری بلد نیستیم.
***یعنی اگر به شما پیشنهاد بدهند قبول نمی کنید؟
چندتایی از دوستان پیشنهاد داده اند. در همه انتخابات ما پیشنهاد داشتیم. برای همین دوره تا حالا سه پیشنهاد داشتم.
***کدام یکی از کاندیداهای انتخاباتی فیلم تان را دیده اند؟
تقریبا همه شان.
***واکنش شان چه بوده است؟
همه شان تقریبا نظر مثبت داشتند.
***یعنی همه این بیست نفر؟
این هایی که معروف هستند ما مدنظرمان هست. آن کسانی که می دانیم اصلی تر هستند در آن مقطعی که فیلم اکران شد، اکثراً همه شان آمدند دیدند.
***واکنشی که جالب توجه باشد خاطرتان نیست؟
جالبی اش همین است که همه آدمهایی که بیرون این قدر تفاوت سلیقه دارند در رسانه ها، پای فیلم و آن حرف ها، نه به خاطر برخورد رسانه ای اش بلکه به خاطر آن پیام فیلم کنار هم یک موضع مشترک داشتند، مثل مردم. مردم هم الان در سینماها همین طور هستند. شما بروید در پایین شهر، یا در سینما شکوفه، بروید نزدیک خیابان ایران و ... ببینید تیپ های مذهبی سینمای ما که هیچ وقت عمراً پای شان به سینما نمی رسد دارند می روند. از آن طرف هم در بالای شهر همین اتفاق دارد می افتد.
***ما شنیده ایم که بعضی ها آمده اند فیلم شما را دیده اند خیلی خوش شان آمده است. مثل آقای ضرغامی، مثل آقای قالیباف، مثل حاج قاسم سلیمانی، مثل آقای احمدی نژاد، شما خودتان دعوت شان کردید یا خودشان آمدند؟
به هر حال یک بخشی از کار این ها فیلم دیدن است. در حوزه فرهنگ چون نظر از آن ها می خواهند در شوراهای خاص، کارشان این است. حالا بعضی ها هم دعوت بودند. دعوت که نه، گفتم که ببینید فیلم را چون دارد حاشیه می شود، ببینند حداقل به چه چیزی می خواهند اظهار نظر کنند.
***مثلاً آقای احمدی نژاد واکنشش چه بود؟ رسانه ها البته بعضی های شان زدند اما می خواهیم از زبان خود شما گفته شود.
قرار بود رسانه ای نشود.
***حالا که شد.
ایشان هم می گفتند که پیاز داغش زیاد است. بخش اول فیلم را می گفت. ولی می گفت که کلیت فیلم خیلی خوب است و به نفع اخلاق و روحانیت است. ولی به هر حال نقد هم داشتند. تقریباً همه کسانی که دیدند حالا بعضی ها این نقد را هم وارد نکردند و کلاً تأیید کردند.
***از آقای ضرغامی شنیدیم گفتند که در این سی سالی که فیلم ساخته شده است، این بهترین فیلمی بود که راجع به روحانیت و در دفاع از روحانیت می شد ساخت.
بله از آن طرف هم گفت که اگر در تلویزیون پخش شود باید پالایش شود.
***در مورد عدم اکران رسوایی در قم یک سری مشکلات وجود داشت و بعضی ها مخالف بودند و بعضی ها موافق بودند. عمده نظر مخالفان چه بود که برای مدتی نگذاشتند اکران شود؟
قم یک بخشی دارد به اسم معاونت تبلیغ که این دوستان فیلم نامه را قبل از ساخت دیده بودند و اشکالاتی وارد کرده بودند. من برای حسن نیت علی رغم این که وسط فیلم برداری بودیم 80 درصد آن اشکالات آنها را در فیلم رفع کردم. بعدا فیلم را آمدند در جشنواره هم دیدند گرچه اذعان کردند که نقطه نظرات ما اعمال شده است ولی همین ها هم چون رسانه ای شد و نمی خواستند امضای شان پای فیلم باشد اعلام نکردند. جلسه ای داشتیم که دوباره فیلم را برای کارشناسان آن ها و معاون تبلیغ حوزه علمیه نمایش دادیم. آن ها هم با وجود وارد کردن نقدهایی، کلیت فیلم را به نفع روحانیت ارزیابی کردند. منتهی مسأله این است که همین روحانیت دو بخش می شود. ائمه جمعه خیلی های شان فیلم را دیدند و پسندیدند و اتفاقاً خیلی از نقدهای این ها را هم وارد نکردند. ولی من شنیدم که بعضی ها آنونس فیلم را برده بودند برای علما و جامعه مدرسین، آنونس فیلم را نمایش داده بودند نه خود فیلم را!
***علت مخالفت جامعه مدرسین این بود؟
مخالفت رسمی نبود. من هم به هر حال من نمی خواستم فیلمی که به نفع روحانیت است و با دیدنش مردم با یک روحانی ساده زیست که به انقلاب و مسائل اجتماعی تعلق خاطر داشته، ارتباط برقرار می کنند، وارد حاشیه شود. نمی خواستم این مخالفت به اسم روحانیت تمام شود و گفتم که فیلم را از اکران برداریم. بعضی ها هم بل گرفتند گفتند که خودش این اکران را منتفی کرده است. اما در حقیقت، فکر می کنم آینده روشن خواهد کرد که این فیلم چقدر به نفع روحانیت بود و می توانست اثر گذار باشد.
***الان در قم اکران نمی شود؟
خیر
***آخر گفتید که مشکلش حل شد. نشد؟
میز بعضی از آقایان به شدت در خطر بود. یعنی من هم برای دین بعضی ها و هم دنیای بعضی ها خودمان گفتیم که فیلم اکران نشود.
***اگر قرار باشد یک بار دیگر فیلم رسوایی را بسازید چطوری می سازید؟
می بردم در تاجیکستان می ساختمش.
***چرا تاجیکستان؟
خب دلایل خودش را دارد. همین کاری که اول فیلم می خواستم بکنم را الان انجام می دادم.
***در این مدت چه نقدی به فیلم تان دیدید که خودتان خوش تان آمده است. مثلا گفتید که بله اگر من این نقد را قبلا شنیده بودم حتماً اعمال می کردند.
ببینید ما فیلم مان را در شرایط ایده آل و نرمالی نساختیم. مجبور شدیم که آن را در 25 روز بسازیم. برخی دنبال مان کرده بودند.
***این ها را کمی بیشتر توضیح می دهید؟ از مصایبتان برای ساخت رسوایی بگویید؟
نمی توانم توضیح دهم. یعنی به نفع نظام نیست که بگویم چه مصائبی در مسیر ساختش داشتیم.کسی باور نمی کند. ما هرچه شعارش را بدهیم. بگوییم که مثلاً ما کاری که می کنیم با مشکل مواجه است. می گویند آقا چرا فلانی می تواند این حرف ها را بزند. دیگر نمی گویند که فلانی برای رسیدن به این مسیر بارها نشریاتش توقیف شده است و بارها به دادگاه رفته است و یا در فیلم سازی اش چه مصائبی سرش پیاده کرده اند.
از خودی و نخودی همه با هم می افتند به جان فیلم. اینها انگیزه را از جوانان انقلابی تازه کاری که میخواهند وارد سینما بشنوند، می گیرد. جای خالی اینها و ریزش های سینما با ورود نیروهای حزب اللهی در این حوزه دارد پر می شود. ما نباید انگیزه را از آن ها بگیریم. بخش زیادی از این هجمه ها به خاطر خود من است و به خاطر آن سابقه نشریات شلمچه و جبهه. من الان می فهمم که کدام روحانی دارد با فیلم برخورد می کند و به خاطر چه چیزی دارد برخورد می کند. این ها از دوره نقد سازندگی تا امروز دوباره همان سیگنال های گذشته را دارند می فرستند. همان آدم ها. خب امروز برخی از این ها در موضع قدرت و مدیریت و تصمیم گیری هستند و ما در موضعی هستیم که کارمان گیر است و داریم فیلم مان را اکران می کنیم. فیلم نقد به حوزه علیمه و طلبه های مدرن و امروزی دارد.
***دوران گذارتان فکر می کنید چقدر طول می کشد؟
برای من تا دوره گذارم تمام شود دیگر کارم در سینما تمام شده است. این دوره گذار تا دقیقه آخر آتش روی سرم خواهد بود. یعنی اگر قرار بود آقایان منصفانه قضاوت کنند در مورد رسوایی، سینمایی ها را می گویم! اوضاع خیلی متفاوت میشد. کما این که یکی از داوران جشنواره به من می گفت که ما خیلی سعی کردیم که بعد از سه گانه اخراجی ها نبینیمت در سینما. فیلم هایت را نبینیم. ولی دیگر رسوایی را نمی شود ندید گرفت که بدون طنز، همه آن اتفاقات را دارید تکرار می کنید که حالا دیگر من می دانم پشتت هیچ کس نیست و داری این کارها را انجام می دهی. البته این که در موضع داوری بعداً چه کار کرد و برخلافش عمل کرد و یک مصاحبه ای کرد به شدت متناقض با همین حرف هایی که داشت می گفت، آن جای خود دارد. نه این دوره گذار به نظر من تمام شدنی نیست برای من. یعنی هر کاری بکنم این آتش روی سرم خواهد بود.
***خیلی ها شما را اصلاً قبول تان نمی کنند در سینما. برخی می گویند این آدم را اصلاً نباید ببینی. این اصلاً جایش این جا نیست. این باید از این جا برود. چرا این اتفاقات می افتد و چرا این برخوردها با کسانی که فکر می کنند ذره ای رنگ و بوی انقلابی دارند اینگونه است؟
سینما جمع الجمع همه هنرهاست و این آدم ها به نوعی خودشان را صاحب این هنر می دانند. نه فقط سینما در همه رشته های هنری. از بعد از انقلاب این ها فکر می کردند نابود می شوند اما وقتی امام گفت ما با سینما مخالف نیستیم اینها به یک مرحله ثباتی رسیدند و تثبیت شدند و احساس کردند که نباید اجازه دهند این میدان از آن ها گرفته شود! مایملک شان است و برخورد می کردند با تمام بچه ها. آن موقع این برخوردها با حوزه هنری بود. یعنی سینمایی ها به هیچ وجه حاضر نبودند با بچه های حوزه هنری کار کنند. نه در فیلم های شان بازی می کردند و نه کار تدوین شان را انجام می دادند. نه کار گریم شان را انجام می دادند.
انقلاب ویژگی اش همین بود؛ تحمل همدیگر! تحمل نیروهای جدید و انقلابی سخت بود. حالا خیلی از آن بچه هایی که از حوزه هنری وارد سینما شدند یک بخشی شان شبیه خود همین سینمایی ها شدند. یعنی به اینها گفتند تا موقعی که مثل ما فکر نکنید و مثل ما نپوشید و مثل ما نتراشید نمی پذیریم شما را. خیلی ها این قواعد جدید را پذیرفتند و آمدند جزو خانواده سینما شدند. بعضی ها هم مقاومت کردند و حذف شدند. یک عده ای هم این بینابین ماندند.
این ها تمام پوزشان به مستند خانه خداست. زمان شاه پخش شد و مردم صف ها را کشیدند و فیلم را دیدند. بعد می بینند که همان اتفاق برای فقر و فحشا می افتد. میلیون ها نفر می نشینند این فیلم را می بینند. من آن موقع درخواست عضویت در انجمن مستندسازان داده بودم ولی این ها نپذرفتند. یعنی به هیچ وجه این ها حاضر نشدند حتی وارد دایره شان شوم. یا مثلاً در مورد اخراجی ها یک کارگردان جریان روشنفکری از مشهورترین های شان که الان هم هست و جزو نسل اول انقلاب است، بعد از "اخراجی های یک" گفته بود که این فیلم نسبت به فیلم اول همه ما، یعنی کارگردانان نسل اول، خیلی بهتر است. گفت با فیلم اول خودمان باید مقایسه اش کنیم، نباید با فیلم های آخرمان مقایسه اش کنیم. فقط یک سری دیتیل کم دارد و از این حرف ها. مسأله این ها ورود به سینما نیست. الان خیلی از بچه های حزب اللهی هستند که فیلم می سازند. فیلم جنگی می سازند. اما آنچه اهمیت دارد آن جریان سازی و جوی بود که سالها قبل برای فیلم قیصر یا گنج قارون اتفاق افتاده بود و دیگر تکرار نشد. حتی در برخی موارد مخاطب هم مهم نیست. مثلاً کلاه قرمزی هم مخاطب داشت. یا شهر موش ها هم مخاطب داشت. اما جریان سازی نداشت. این اتفاق در مورد اخراجی ها رخ داد.
سینما امکانات، پتانسیل و جذابیت هایی دارد که من آمدم از آن جذابیت ها در مسیر ایدئولوژی خودم استفاده کردم. بازیگران، طنز و همه این ویژگی ها. آن هم نه یک بار و دو بار و سه بار این بار می شود چهار بار. و حتی در مستندها هم تکرار می شود. این اتفاق دو راه بیشتر پیش رو نمی گذارد. یا حذف است یا به نوعی استحاله کردن طرف در درون خودشان است.
یک بخش دیگرش این است که این ها احساس خطر هم می کنند. آمدن یک آدم مهم نیست. مسأله این است که این ها آمده اند یک سدی را بشکنند. آن سد یعنی پایان یک دوره انحصار. مسأله آن ها الان در همه حوزه ها این است که می دانند انحصار دارد شکسته می شود. الان منتقدهای طیف بچه حزب اللهی ها وارد این حوزه شده اند و مستندسازها و جشنواره های مختلف. دیگر این طوری نیست که در یک جشنواره فقط یک طیف آدم بنشیند فیلم نگاه کند و هرجا خواستند هو کنند. امروز بچه حزب اللهی ها هم کنار آن ها می نشینند و هرجا خواستند دست می زنند و هرجا خواستند تشویق می کنند.
در حوزه تولید هم دارد این اتفاق می افتد. این انحصار یا نگاه فاشیستی تا جایی است که می گوید اگر هم قرار است حرف ارزشی به قول این ها زده شود ما باید بزنیم.. عیبی ندارد پول بدهید ما خودمان فیلم ارزشی برای شما می سازیم؛ حتی اگر اعتقاد نداشته باشیم. در مورد انرژی هسته ای، در مورد مسائل امنیتی، در مورد دفاع مقدس هر چه که شما بگویید. ولی وارد نشوید! بدهید ما می سازیم. مدیریت فرهنگی ما هم همین باج را دارد می دهد. گرچه آن ها کار خودشان را می کنند. یعنی می آیند در فیلم دفاع مقدس هم از بی سوادی مسئولین ما استفاده می کنند و فیلم ضدجنگ می سازند. تمام این آثار را هم با پول بیت المال می سازند. یعنی هرجا هم به آن ها اطمینان کرده اند ضربه خودشان را زده اند. حتی اگر فیلم در مورد انقلاب ساخته اند. کار خودشان را کردند دقیقه آخر.
***گفتید که آقای حاتمی کیا. به جای این که مچ تان را بگیرد دست تان را گرفته است. مشخصاً چه کمک هایی به شما کرد آقای حاتمی کیا؟
من خیلی نمی خواهم از او خرج کنم. فقط خواستم تشکر کرده باشم به خاطر حمایت های معنوی اش.
***در رسوایی یکی از سؤالاتی که همیشه همه از شما سؤال کرده بودند این بود که هدف وسیله را توجیه نمی کند.
اکثر کسانی که این حرف را زده اند برایشان هدف وسیله را توجیه می کند.
***حالا صرفنظر از این که چه کسی دارد مطرحش می کند این را قبول دارید؟
بحث حکمی می شود که اصلاً کجا وسیله است و کجا هدف است. این حرف ها که آیه و روایت نیست. یک حرف ذوقی است. در خود دین ما چیزی داریم به اسم تقیه. یعنی یک وسیله ای گذاشته شده است برای توجیه یک هدف. برای دفاع از ایمان، دفاع از دین، دفاع از جان. این یک اصل نسبی است.
***ولی ما یک سری روایات داریم که صحه می گذارد بر این ماجرا.
هرکدام از این ها جای من بودند. هدف که هیچ چیز خودشان را هم گم می کردند. یعنی همین آدم هایی که دارند این حرف ها را می زنند. یکی شان در هر انتخاباتی کاندید می شود. اگر این ها جای من بودند و شهرت و موقعیت مرا داشتند، تا به حال باید برای خدایی کاندیدا می شدند. حالا بگذارید جوهر دکترای تان خشک شود، بعد راه بیفتید در این فضاها.
در رسانه های شان تیترهای آن چنانی می زنند، رفتارهای آن چنانی می کنند. یکی از همین کسانی که دارد این حرفها را پشت سر رسوایی می زند، قبلا سردبیر یک نشریه ای شد، بعد آن موقع در مورد مهاجرانی که گفته بود جنگ ما برادرکشی است، در روزنامه قشنگ نوشته بود ولدالزناء. گفت آن ولد الزنایی که این حرف را زده است، فلان است. من آن موقع گفتم که من به شما در نشریه ام این حرف ها را یاد ندادم. با دشمن خودتان هم نباید با بی دینی برخورد بکنید. طرف مادرش مادر شهید است. شما با مادرش چه کار دارید؟ در خود روایات ما می گوید این حرف ها را نزنید.
این آدم هایی که این حرف ها را می زنند نه روایات را درست می شناسند نه هدف را درست می شناسند و نه وسیله را. هنوز در اول راه هستند. اگر آمدند در سینما و عوض نشدند و آن حرف ها را توانستند بزنند. معلوم است که کارشان درست است. خود خیلی از این آقایان در جشنواره امسال، فیلمی را انتخاب کرده بودند که با بازیگرش مشکل داشتند. این جا هدف وسیله را توجیه می کند؟
این ها دارند این کار را می کنند و من هم نباید در زمین آن ها بازی کنم. اصلاً نباید محل شان بگذارم و اصلاً نباید ببینم شان دیگر. متوجه هستید؟ این ها را خدا هم نمی بیند. یعنی خدا هم یک زمان این آدم ها را می گذارد کنار. بزرگترین اشتباه من این بود که برای برخی از این ها ارزش قائل شدم. یعنی من فکر کردم که اگر برای این ها ارزش قائل نشوم، می گویند که حالا چون پرمخاطبترین فیلم ها را می سازد و چون این قدر شهرت دارد و این قدر فلان دارد تحویل نمی گیرد. هرکدام از اینها جای من بودند هزار باره خودشان را در سیاست و در ثروت و در این چیزها گم کرده بودند. برای من اگر هدف وسیله را توجیه می کرد. وسیله های مشروع را حتی برای اثبات خودم استفاده می کردم.
در یک میزانسن خاص که قرار می گیری فحش دادنت به یک سری از آدم ها نان دارد. حالا این ها می خواهند وارد سینما شوند می گویند ما هم به دهنمکی فحش می دهیم و هم به روشنفکران که ثابت کنیم ما نگاه مان نگاه حرفه ای است و نگاه مان نگاه مثلاً صنفی و طیفی نیست. حکایت این ها حکایت برادر حاتم طاعی است. که برای مشهور شدن کارهای عجیب می کرد.
کوبیدن افرادی مثل شاه حسینی و بهمنی با پول سپاه و جشنوراه انقلابی که هنر نیست. همین ها داشته های شما در طیف بچه های حزب اللهی سینما هستند. شما آمده بودید جریان روشنفکری را نقد کنید یا چماق شوید در سر بچه حزب اللهی های سینما؟ کسی نمی گوید که فیلم های این ها قابل نقد نیست. اولین منتقد آثار من آن ها هستند و اولین منتقد آثار آن ها هم من هستم. ولی این که از گرد راه نرسیده بیایید تحقیرآمیز آن طوری با آن ها برخورد کنید نشان می دهد که شما حتی ادب نقد از درون را هم بلد نبودید.
هدف برای شما وسیله را توجیه کرده اتفاقاً وگرنه دینداری این آدم ها در سینمایی به این شکل و وضع، مجاهده است و به تعبیر آقا این ها "السابقون السابقون اولئک المقربون" هستند. در جنگ اگر کسی دو تا ترکش بیشتر خورده بود حرمتش را همه حفظ می کردند. خب این ها حتی آن حرمت را هم بلد نیستند حفظ کنند. من در زمین این آدم ها بازی نمی کنم که بخواهند بگویند هدف وسیله را توجیه نمی کند. هنوز که هنوز است دارند اخراجی ها را مغرضانه نقد می کنند.
آقا در رسانه دوبار از اخراجی ها نام برد و دفاع کرد. تو هنوز هم داری به اخراجی ها فحش می دهی بچه حزب اللهی؟ منتقد سینمایی باید کار خودش را بکند من با آن اصلاً کاری ندارم. ولی تویی که شعار ولایت می دهی و کله رئیس جمهوری را کنده ای به خاطر این که مثلاً فلان حرف را نمی زند. آن هم تازه به خاطر این زد و بندهای سیاسی با یک جناح دیگر، حالا داری چه کار می کنی؟
این آدم ها همان هایی هستند که به فیلم مشکل دار فلان بچه حزب اللهی سینما حمله می کنند ولی در برابر فیلمهای ضد جنگ خفه خوان می گیرند. آدم می فهمد درد آنها ارزش و انقلاب و اینها نیست بلکه شهرت طلبی است که حالا در نقد سینمایی متجلی شده و فردا هم کاندیدای یک جایی می شوند.
این آدم ها را من با سکوت از کنارشان گذشتم. یعنی فقط به خاطر آن حفظ اعتبارشان که دشمن سوءاستفاده نکند. نمی خواهم دشمن فکر کند که مثلاً این جبهه هم شد صد شقه. شاید اصلا از این حوزه هم بروم. مثل دوره "حزب الله" که سرقفلی و همه چیز را کامل دادم به آن ها و آمدم بیرون. وگرنه خودشان که می دانند اولین نسخه فلان نشریه را چه کسی درآورد.
همان موقع همه این بچه حزب اللهی ها می گفتند که این کارها سوسول بازی است. مدعیان این کار می گفتند. این آدم ها می گفتند تظاهرات جلوی صدا و سیما وقتی رهبری نماینده دارد ضد ولایت فقیه است. الان صبح تا شب دارند سخنرانی می کنند علیه این دستگاه و آن دستگاه که حتی رهبری نماینده دارد. ده سال تاخیر دارند. یعنی همین آدم ها ده سال دیگر به این نتیجه می رسند که غیر از نقد باید کار هم بکنند. بیایند فیلم هم بسازند. آن وقت اگر فیلم ساختند و با کله نرفتند در منجلاب سینما، آن وقت می فهمند هدف وسیله را توجیه می کند یعنی چه؟ من از اخراجی های یک تا به حال بیشتر از هشتاد تا بازیگر درجه یک و استار سینما در فیلم هایم بازی دادم. امضای هیچ کدام را شما پای فتنه نمی بینید.
***یعنی شما این تأثیر را روی شان داشته اید؟
نه نمی خواهم این را بگویم. بحث من این نیست. ولی همین نظام میلیاردی دارد خرج می کند و مدام به آن ها پول می دهد و این را مکه می فرستند و آن را فلان می دهد و بهمان می دهد که برایشان رای جمع کنند. شما بچه حزب اللهی اش را در این حوزه نمی توانید نگه دارید. هرکدام می آیند شش ماه بعد چپ می کنند می روند یک طور دیگری می شوند. این آدم ها آمدند منافقین را در فیلم ما هجو کردند. این آدم ها آمدند دشمن را هجو کردند. این آدم ها آمدند فتنه را هجو کردند. در آن شرایط. من می گویم به مراتب بعضی از این ها شرف دارند به آن بچه حزب اللهی ای که در فتنه سکوت کرد و یا این قدر دچار شبهه بود که نمی توانست سریع بیاید از نظام دفاع کند.
باور کنید من ترجیح می دهم یک دشمن مشترکی باشد که همه بچه حزب اللهی ها و اصولگراها با هم متحد باشند در برابر آن چه در حوزه سیاست و چه در حوزه فرهنگ. ولی وقتی آن طرف را حذف می کنند و این ها می افتند به جان همدیگر. خیلی دریده تر و بی تقواتر و بی پرواتر به هم می پرند و پنجه می اندازند روی صورت همدیگر. چون خیلی حریم ها دیگر برای شان شکسته شده است دیگر. من دشمنی صادقانه قشر روشنفکر را نسبت به خودم به این بی سوادی و جهالت و حسادت خودی ها ترجیح میدهم.
***وضعیت سینما اصلاً وضعیت خوبی نیست. بعضی از بازیگران و بعضی از کارگردانان و بعضی از کسانی که مدعی فکر و فرهنگ هستند و در سینما داعیه این را دارند که ما راهبرهای فکری و فرهنگی جامعه هستیم. این ما هستیم که باید به مردم بگوییم مردم چطور زندگی کنید و چه کار کنند. ولی وقتی وارد سینما می شویم می بینیم وضعیت اخلاقی و وضعیت خانواده و ... به هیچ وجه مطلوب نیست. تحلیل شما از این موضوع چیست؟
ببینید من بحران امروز جامعه ایران را برخلاف خیلی ها بحران اخلاقیات می دانم. اخلاق و معنویت. این هم مختص سینما نیست. شما بروید در دانشگاه ببینید روابط بین استاد و دانشجو چطوری است. یک تحقیق کنید. روابط بین دانشجویان با همدیگر چطوری است. همه همدیگر را با اسم کوچک صدا می کنند. شما بروید اخلاقیات رسانه ای ما را مرور کنید. ببینید چقدر راحت بی تقوایی می کنند. اگر حدیث راست باشد که "الغیبه اشد من الزناء" گیریم که یک صنفی در این جامعه ما زنا می کنند. رسانه های ما که دارند غیبت و تهمت را انجام می دهند! کدام بدتر است به نظر شما؟ حدیث می گوید که الغیبه اشد من الزناء.
صبح تا شب در این رسانه های حتی اصولگرای ما "اشد من الزناء" دارد صورت می پذیرد. چه نسبت به حزب اللهی ها، چه نسبت به اصولگرایان و چه نسبت به حتی مخالفان سیاسی. این جامعه احتیاج به تحول اخلاقی دارد. این که یک بخشی اش را گوشه رینگ قرار بدهیم فرافکنی است. دهن بسته است که بگویم اتفاقاً بعضی از آدم هایی که من دیده ام مصاحبه می کنند می گویند که بله فساد در سینما هست. طرف تا آخرش را خودش رفته است. بعد حالا چون به او کار نمی دهند و د
داریوش بابائیان در گفتوگو با خبرنگار سینمایی فارس در خصوص اکران عمومی این فیلم گفت: «بوی گندم» تا کنون چند بار تا آستانه اکران عمومی رفته اما نهایتا قرار است اکران دوم عید فطر به نمایش در بیاید.
وی افزود: «بوی گندم» از محصولات شکوفا فیلم است و توسط خودمان هم پخش میشود و در حال حاضر مشغول رایزنی با گروههای مختلف هستیم تا فیلم در اکران دوم عید فطر روی پرده برود.
تهیهکننده فیلم سینمایی «بوی گندم» در خصوص پیش بینی خود از میزان استقبال مخاطبان گفت: بازیگران خوب و مطرحی در فیلم حضور دارند که میتواند در ارتباط مخاطبان با آن بهتر باشد و امیدوارم در اکران جواب خودش را بگیرد.
براساس این گزارش، «بوی گندم» که ابتدا با نام «اینجا تاریک نیست» پروانه ساخت گرفت،داستان سه دوست است که از دوران کودکی با یکدیگر قرار میگذارند تا کنسرتی را در جوانی روی سکوی نفتی برگزار کنند.
پولاد کیمیایی، مصطفی زمانی، رضا یزدانی، رضا توکلی و الناز شاکردوست بازیگران اصلی این فیلم هستند.
به گزارش فارس،فیلم سینمایی «گذشته» ساخته «اصغر فرهادی» روز گذشته به عنوان یکی از سه نماینده سینمای فرانسه در بخش مسابقه جشنواره کن به نمایش درآمد و با استقبال حضار و منتقدان سینمایی روبرو شد.
سایت «کانت کت میوزیک» در این باره نوشت: فیلم موفق فرهادی با استقبال گرم حضار در کن روبرو شود.
«گذشته» داستان مردی ایرانی با بازی «علی مصفا» است که در پی اختلاف با همسر فرانسویاش او و دو دخترش را در فرانسه رها کرده و به ایران سفر میکند ولی زمانیکه به فرانسه باز میگردد متوجه میشود که همسرش با مرد دیگری آشنا شده و به همراه فرزندانشان با او زندگی میکند.
خبرگزاری رویترز در توصیف این فیلم نوشت: «گذشته» اولین فیلم فرهادی است که در خارج از ایران، فرانسه، ساخته شده، این فیلم یک درام روانشناسانه است.
پیتر برادشو، منتقد سینمایی روزنامه انگلیسی زبان «گاردین» نیز در این باره نوشت: «گذشته» درام نیرومندی است که به طرز خارقالعاده و ظریفی روابط پیچیده انسانی را کالبد شکافی کرده است.
«شیکاگو تریبون» نیز به نقل از فرهادی در پاسخ به این سوال که چه انگیزه ای باعث شده تا او درباره روابط مرد و زن فیلم بسازد نوشت: هیچ چیز به اندازه موضوع خانواده جهان شمول نیست. رابطه میان یک زوج شاید قدیمیترین رابطه در تاریخ بشریت باشد که در برگیرنده درد و رنجهای بسیاری است ولی تمام این درد و رنجها همیشه در مورد زوجهای متفاوت، شبیه به یکدیگر نبوده و منحصر به هر زوج است.
«شیکاگو تریبون» در ادامه نوشت: فیلم قبلی «فرهادی»، «جدایی»، که حول محور جدایی یک زوج میچرخد نیز پیش از آنکه جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان به خود اختصاص دهد توانست در اروپا جوایز زیادی (70 جایزه بینالمللی) را از آن خود کند.
فرهادی در این باره نیز در نشست خبری روز گذشتهاش گفت: ما اصولا به موفقیت فیلمهای ایرانی در جشنوارههای سینمایی عادت داریم اما نه تا این اندازه.
روزنامه لسآنجلس تایمز تیتر خود را به این مسئله اختصاص داد که فرهادی در فیلم جدیدش به دنبال حداکثر تاثیر احساسی بر مخاطبش است.
این روزنامه در ادامه بر این مسئله تاکید کرد که فیلم «گذشته» شباهتهای فراوانی به فیلم «جدایی» دارد.
شاید اشاره به این مطلب خالی از لطف نباشد که بررسی تاریخچه کن نشان داده که در 70 درصد از موارد نخل طلای کن از آن فیلمهای اجتماعی_خانوادگی بالاخص با پس زمینه روابط زن و مرد بوده است.
از فردا صورت می گیرد/
اکران فیلم سینمایی «تلفن همراه رئیس جمهور» در 45 سینمای کشور
سینماپرس-گروه سینما/فیلم سینمایی «تلفن همراه رئیس جمهور» ساخته علی عطشانی قرار است از فردا چهارشنبه بیست و پنجم اردیبهشت در گروه آزادی به روی پرده برود.
به گزارش سینماپرس فیلم سینمایی «تلفن همراه رئیس جمهور» به كارگرداني علي عطشاني و به تهيه كنندگي محسن علي اكبري از فردا در تهران(25 سينما) و شهرستان ها(20 سينما) اكران مي شود.
اكبر عبدي، مهدي هاشمي، نيكي كريمي، بهناز جعفري، نيما شاهرخ شاهي، آتيلا پسياني،علي دهكردي، خشايار راد، افسانه ناصري، ساناز قرباني، حسام شجاعي، فرامرز روشنايي و... مجيد ياسر بازيگران «تلفن همراه رييس جمهور» هستند.
سينماهاي نمايش دهنده فيلم: آزادي، فرهنگ، پرديس ملت، اريكه ايرانيان، پرديس زندگي، ايران، جوان، شكوفه، ماندانا، عصرجديد، مركزي، فلسطين، آستارا، بهمن، پرديس سمرقند، پرديس تماشا، حافظ، شاهد، ناهيد، پامچال، پرديس كيان، پرديس راگا، گلريز، پرديس رازي و... همچنين سينماهاي شهر هاي: شيراز، مشهد، رشت، كرمان، يزد، كرمانشاه، همدان، سنندج، كرج، قم، اراك و گوهردشت هستند.
پخش «تلفن همراه رييس جمهور» به عهده فيلمسازان مولود است.
داستان فیلم درباره کارگر ساده ای است که برای خرید گوشی تلفن همراه به بازار می رود اما از روی اتفاق تلفن همراه سابق رئیس جمهور به دست او می افتد که زندگی مرد را دستخوش تغییر می کند.
گزارشی از برنامه تلویزیونی «هفت»/
دهنمکی: روحانی «رسوایی» مولفههای سخنان رهبری در مورد روحانیت را داشت
سینماپرس-گروه تلویزیون/ برنامه سینمایی «هفت» شب گذشته با اجرای محمود گبرلو میهمان سیامک اطلسی بازیگر و دوبلور پیشکسوت سینما و تلویزیون بود و بعد از آن مسعود ده نمکی و حسین معززی نیا پیرامون شخصیت روحانی در فیلم «رسوایی» به گفت و گو پرداختند.
به گزارش خبرنگار سینماپرس در این برنامه سيامك اطلسي مهمان ويژه «هفت» و نقد و بررسي فيلم سينمايي رسوايي با حضور مسعود دهنمكي کارگردان فیلم؛ رامين شريفزاده، حسين معززينيا و حجتالاسلام كريمان مجد منتقدان فیلم انجام شد.
اطلسی در ابتدای سخن به نحوه حضورش در عرصه بازیگری اشاره کرد و گفت: دوبله یکی از فیلم های آقای رهبر را انجام میدادم که گفت اطلسی فیلم بازی نمی کنی. مرا دعوت کرد و برای تست رفتیم و آقای خانی (فیلمبردار) از من تست گرفت. من پشت میز صابر رهبر و پشت به دوربین نشستم و زمانی که صدای دوربین را شنیدم گوشی تلفن را برداشتم و با عصبانیت روبه خانی صحبت کردم و رهبر کات کرد و پس از آن «مردان خشن» را کار کردم.
حضور جوانان در دوبله
وی در ادامه گفت: دوبله را از سال 42 شروع کردم در واقع از تاسیس سندیکای گویندگان وارد شدم. دوبله برای من یک کلاس درس بود. هرچه دارم از کار در دوبله دارم، از دوبله وارد سینما شدم. دوبله در ایران مقام اول در دنیا دارد اما متاسفانه فیلم خوب نداریم که دوبله کنیم. یکی از کارهای به یادماندنی من فیلم محمد رسول الله بود که نقش زبیر را دوبله کردم و خدا را شکر نقش درآمد.
اطلسی گفت: صدای سر صحنه کاملا جا افتاده است و سریالها و فیلم هایی را دوبله می کنیم که کیفیت خیلی خوبی ندارند. فیلم کم است و دستمزدها افزایش نیافته است.
اطلسی در ادامه گفت: از طرف انجمن نامه نوشته شد تا به گویندگان بالای 60 سال مبلغی به عنوان سپاس اهداء شود. لیست اول پرداخت شد اما لیست بعدی پرداخت نشد و متاسفانه مدیران تلویزیون توجه به این عزیزان که در سرما و گرما با عشق کار خود را دنبال می کنند نکردند.
وی درباره حضور جوانان در عرصه دوبله گفت: بیش از 150 جوان کار دوبله انجام می دهند. جوان ها خوب کار می کنند ولی فیلم خوب نیست که بتوانند خودشان را نشان بدهند.
اطلسی درباره «آنسوی آتش» و حضورش در آن فیلم گفت: در اوج جنگ بود که رفتیم اهواز و کار را شروع کردیم. زمانی که هواپیماهای عراقی مرتب موشک می زدند ما در روستا اسکان پیدا کردیم و این قدر شرایط بحرانی بود که با برداشت اول کارگردان قبول می کرد و فیلم ماندنی شد به عقیده خودم بهترین فیلم هایم «آنسوی آتش» و «دوران سربی»است.
وی درباره فعالیتش در حوزه کارگردانی گفت: با آقای پوراحمد کار کردم دوست داشتم از ایشان یاد بگیرم. یک سریال 4 یا 5 قسمتی بود که با اطلاع و رضایت ایشان دو قسمت به آن با اضافه کردیم و در آن کار عنوان من در تیتراژ دستیار بود. در آن دوران برای دریافت پروانه ساخت باید دو دستیاری در کارنامه کاری داشتیم. من فیلمنامه و مدارک دو دستیاری را بردم و مجوز گرفتم. فیلم «مشت» را ساختم که خوب فروخت و من شراکت کردم. «سفر پرماجرا» را هم شریک بودم و به همین دلیل توانستم تهیه کننده شوم و «راز شب بارانی» را تهیه و کارگردانی کردم.
بازیگر «مختارنامه» گفت: متاسفانه امروزه بخش خصوصی کمتر فیلم می سازد و کارگردانان بیکار هستند. بیکاری در سینما بیداد می کند. تنها فیلم های دولتی ساخته می شود. بدنه سینما از معضل بیکاری رنج می برد. .مسئولین ارشاد باید نظارت کنند تا از عواملی در فیلم ها استفاده شود که عضو صنوف باشند.
وی درباره کارهای اخیر خود گفت: سال گذشته فیلم قاسمی جامی و رضا اعظمیان ( دلتنگی های عاشقانه) را کار کردم. در سریال معمای شاه به کارگردانی ورزی بازی می کنم و نقش شاپور بختیار را برعهده دارم.
هفت و «رسوایی» ده نمکی
در ادامه برنامه تلویزیونی «هفت»، منتقدین و کارشناسان به نقد و بررسی فیلم سینمایی «رسوایی» با حضور مسعود ده نمکی، رامین شریف زاده ، حسین معززینیا و حجت الاسلام کریمان مجد پرداختند.
در ابتدا ده نمکی به میزان مخاطب و فروش فیلم اشاره کرد و گفت:خوشحالم که فیلم 5 میلیارد تومان فروش داشته و فیلمی که زبان طنز ندارد و تبلیغات زیادی هم برای آن انجام نشده توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند. ما در مشهد روزانه فروش 16 میلیون تومانی را تجربه کردیم و از این بابت به آن اشاره می کنم که مردم در شهر مذهبی از فیلم استقبال کردند و نشان داد استقبال مردم منحصر به یک ژانر طنز استقبال مخاطب نیست.
رامین شریف زاده با اشاره ای به روند سینما بعد از انقلاب گفت: اعتقاد دارم سینما یک رسانه است و ماهیت یک رسانه پیام رسانی است. در سالهای اول انقلاب فیلم های شعارزده درباره ساواک و رژیم شاهنشاهی ساخته شد که پختگی لازم را نداشت. آقای مخملباف توبه نصوح را ساخت بعدها خودش گفت فیلم نبود بلکه یک بیانیه بود. اما بعد از آن از سال 60 به سمت تثبیت رفتیم و از شعارزدگی دور شدیم اما هنوز سینما معنای واقعی خودش را نداشت.
وی اضافه کرد: درسالهای میانی دهه 60 فارابی قوانین و مقرراتی اعمال کرد که از آن سال سینما به سمت ساخت فیلمهای سفارشی و سینمای گلخانه ای رفتیم. انبوه فیلمهای سفارشی که مردم پسند نبود ، البته فیلم هایی هم ساخته می شد که مورد توجه مردم بود. بعد از جنگ و در دوران سازندگی فیلم ها به سمت تجملگرایی بود و قالب را شکست و فضای جدیدی را ترسیم کرد اما به نوعی باورها و اعتقادات و نیازها مردم را پاسخگو نبود.
وی در ادامه گفت: از سال 72 تا سال 76 فیلم های توقیفی زیاد شد با حضور دولت اصلاحات درب ها باز شد و فیلم هایی با شعارهای سیاسی و بیانیه های سیاسی مثل اعتراض و متولد ماه مهر در آن فضا ساخته شد. از سال 83 فیلم هایی با مفاهیم اجتماعی و منطبق با نیاز مردم ساخته شد و فیلم های مختلف ده نمکی که از جنس خود مردم بود. مردم باورهای خود را در سینما دیدند که این نوع فیلمسازی که مختص آقای ده نمکی نیست تعدادی از فیلمسازان به این صورت فیلم می سازند حاصل فضای آرامش در سینما است که به جای موضع گیری تند به سمت نیازهای عاطفی، اجتماعی و اخلاق رفتند.
معززی نیا: فیلم های ده نمکی مضمون محور است
در ادامه حسین معززی نیا منتقد درباره فرم فیلم «رسوایی» گفت: درباره فیلم های آقای دهنمکی نقد موضوعیت ندارد. نقد فیلم با شکل شناخته شده اش کارکرد درباره فیلم ندارد. تحلیل فرم و محتوا بحث مهمی است. اما در مورد آثار آقای دهنمکی شکلی از بیان مضامینی است که مورد علاقهاش است البته سلیقه واحدی را از مقالاتی که می نوشتند تا بعدها مجلات و فیلم ها و مستندها دنبال کردند و یک نوع نگاه است. فیلم های ایشان مضمون محور و محتوا محور است.
وی در ادامه توضیح داد: ایشان احساس می کند چه مضمونی باید بیان شود و از اهمیت برخوردار است و اجتماع نیاز دارد و کدام قشر از سیاستمداران باید به آنها پرداخته شود و براساس مضمون، داستانش شکل می گیرد. بر این اساس فیلم فاصله می گیرد از منطق ضروری درام نویسی و به سمت اثری می رود که مضمون را به هر قیمت بیان می کند چون از جنس مردم می آید و همانگونه که در کوچه و بازار با هم ارتباط دارند داستان نوشته می شود برای مردم قابل فهم و قابل لمس می شود و با آن درگیر می شوند.
معززی نیا گفت: کارهای آقای دهنمکی یک شکل از فیلمسازی است . سلیقه درام نویسی ایشان است نمی توانیم بگوییم غلط است چیزی جز مضمون نیست و مضمون را به فیلم تسری می دهد. همانگونه که در اخراجی ها3 صرفا بیانیه بود درباره آنچه که در انتخابات رخ داده است
در ادامه نقد و بررسی فیلم «رسوایی» حجت الاسلام کریمان مجد به روحانی فیلم اشاره کردو گفت: روحانی فیلم سه مشخصه دارد کارکردن در نیمه های شب که طعنه به تامین معاش روحانیون است. حاج یوسف غیب گویی می کند شاید برخی بگویند تیزهوشی است اما اشارات فیلم فارغ از تیزهوشی است. شاخصه سوم عدم از استفاده از هدایای مراسمات اهل بیت است. شاید کارگردان مقابله با نفس را دلیل کار کردن فرار از شهرت طلبی بداند باید مقطعی برای آن در نظر می گرفت. اما کارکردن حاج یوسف همیشگی است وبا نشان دادن کار کردن این روحانی مخاطب را از فضای روحانیون و نظام تشیع فاصله می گیرد با این کار مخاطب روحانی مسجد را با روحانی فیلم مقایسه کند نسبت به روحانیون بدبین می شود.
روحانیت در قاب فیلم های ده نمکی
مسعود ده نمکی در پاسخ به انتقاداتش از سوی منتقدین گفت: سینما تعریف دارد برای این که به منتقدین پاسخگو باشم مجبورم قواعد آن را مطالعه کنم. فیلمنامه مشخصه هایی دارند که می توان راجع به آن ها بحث کرد. در کتاب های دانشگاه که شما آن ها را تدریس میکنید گفته می شود به تعداد فیلم هایی که ساخته شده ژانر وجود دارد. سینما را به صرف سینما نگاه نمی کنم به یک ظرف مناسب برای طرح بسیاری از مفاهیم عمیق به آن می نگرم. خالقان این هنر صنعت هم از آن برای انتقال مفاهیم معنوی، سرگرمی، سیاسی و... را از پتانسیل استفاده کنند. چه از منظر سینمایی چه از منظر دینی معتقدم بلاغت شیوایی و به آسانی سخن بر زبان جاری کردن است به گونه ای که مردم بفهمند برای من فهمیدن مردم الگو است. منتقد آنچه می گوید وحی منزل نیست و معتقدم فیلم هم بی اشکال نیست.
وی درادامه گفت: اگر روحانی ارایه می دهم روحانی است که مولفه های سخنان رهبری در آن وجود داشته باشد. ایشان گفتند روحانی ذی طلبگی را حفظ کند. در گذشته روحانی به مردم سرکشی می کرد که امروزه قابل باور نیست . حاج یوسف شب کار می کند اصلا نقطه عار نیست. روحانیت تا تن به سختی و معیشت ندهد مراحل سلوک را پیدا نمی کند. کارکردن حاج یوسف به مقوله عرفان بازمیگردد . من با شناخت عمیق از روحانیت و شناخت از عرفان فیلم را ساختم.
رامین شریف زاده در ادامه بحث گفت: فیلم هایی که پسوند معنا دارند باید سه خصیصه در آنها جست و جو کرد. ابتدا هدف فیلمساز از ساخت فیلم، نکته دوم مکانیزم کارگردان برای ساخت و در نهایت پرداختن به جزئیات . از پرداختن به جزئیات از هدف فیلم نباید غافل شد. در فیلم بحث بر سر این نیست که روحانی بتواند غیب گوی کند یا خیر. ایشان می خواهد فراتر از این صحبت کند. در چارچوب فقه همه چیز خلاصه نمی شود با باید و نباید فقه به سرانجام نمی رسیم . عقل و عشق باید کمک کند. بایدها و نبایدها در جامعه پررنگ شده است.
وی در ادامه گفت: حاج یوسف با طلبه ها به بحث می نشیند . اما جایی که قرار است جامعه را اصلاح کند باید بداند چگونه با یک خانم برخورد کند. برای باورپذیر شدن تنها بایدها و نبایدها نیست باید با عقل همراه شود. از زاویه محبت به سمت اصلاح می رود.
دهنمکی ادامه داد: حاج یوسف در بوته امتحان قرار می گیرد و امتحانش در گروی آبرویش است. باید از پتانسیل سینما استفاده کرد. ما روحانیونی چون سید قوام، ابوترابی و... را داریم اما بهره لازم از این مفاهیم نمی بریم درحالی که غرب از کمترین داشته هایش بیشترین بهره ها می برد .
حجت الاسلام کریمان مجد در ادامه به کرامت حاج یوسف اشاره کرد و گفت: نشانه هایی از روحانی محبوب را به مردم نشان می دهید او صاحب کرامت است و نکته مثبتی است اما آیا هدف رسیدن به کرامت است.
دهنمکی پاسخ گفت:ما باید اصل تعمیم را از سینما و سطح جامعه دور کنیم . من در فیلم ترازی از روحانیت رانشان دادم که منافات با آموزهای دینی نداریم . وقتی با زهد و پرهیزکاری صاحب کرامت شود بد نیست نشان بدهیم که یکی از نقاط مثبت روحانیون است. مردم بعد از اشتباه شان درباره حاج یوسف پشت سر روحانی به نماز می ایستند و از زود قضاوت کردن خود شرمنده می شوند.
حجت الاسلام کریمان مجد در ادامه گفت: روحانی فیلم با تمام فضلش از سخنرانی و منبر اهل بیت وجهی دریافت نمیکند درحالی که روحانی توصیه شده است که نان و نمک را از روضه امام حسین کسب کند و این روحانی رزقش را از منبر و روضه دریافت نمی کند به عقیده من شما روحانی را به درستی نشناختید. کاری که اولاست و ارزش است را حاج یوسف انجام نمی دهد و در روحانی شما تضاد دیده می شود.
ده نمکی در پاسخ به حجت الاسلام کریمان مجد گفت: ما در جامعه امروز زندگی می کنیم و باید با زبان مردم سخن بگوییم در شرایط امروز در سینما فیلمی ساخته شده که روحانی شخصیت مثبت آن است و آبروی خود را در گرو راهنمایی و کمک به یک دختر هزینه می کند و در بوته امتحان قرار می گیرد . آفات شهرت را طرح می کند، زود قضاوت کردن را نفی می کند. من این فضاها را به خوبی می شناسم و با شناخت از روحانی فیلم را ساختم. فیلم قصه برصیصای زاهد نیست.
خبرگزاری قرانی ایکنا و رسوایی:کینه هایی به جای نقد
دو عکس جدید از تست گریم الناز شاکردوست
فیلم سینمایی آتش بازی به کارگردانی بهمن گودرزی و تهیه کنندگی مرتضی شایسته و بازی امین حیایی و الناز شاکردوست کلید می خورد
(بسم الله الرحمن الرحیم)
اعطای جایزۀ اسکار به جدایی نادر از سیمین بعضی از هموطنانمان را خرسند کرد و برخی را نیز غضبناک. لکن امسال جایزه اسکاری که به آرگو داده شد تأسف همۀ ایرانیان را برانگیخت. زیرا در این فیلم مردم ایران بسیار غیرواقعی تصویر شدهاند و همچنین وقایع تاریخی آن نیز بسیار تحریفشده است خصوصاً که غیرهنری و سیاسی بودن اعطای جایزه نیز قابل کتمان نیست. اما عجیب اینجاست که در این میانه، برخی از دوستان نتوانستند خرسندی خود را کتمان کنند. زیرا اکنون دلیل بهتری به دست آوردهاند تا مدعی شوند فیلم جدایی نادر از سیمین نیز یک فیلم سیاسی بوده و به همین علت است که جایزه اسکار به آن تعلق گرفته. در این مقال قصد داریم تا نظرگاه این دوستان را نقد کنیم و بگوییم آنچه را که یک سال قبل از گفتن آن امتناع ورزیدیم.
پس از اینکه جایزۀ اسکارِ بهترین فیلم در سال 2012 به آرگو داده شد برخی از دوستان فرصت را غنیمت جسته، ناسزاگوییهای سال گذشته خود به فیلم جدایی نادر از سیمین را تکرار کردند و هر دو فیلم را با یک چوب رانده، مدعی شدند پیام این دو اثر را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «ایران کشور بدی است که باید از آن فرار کرد». این تحلیل در برنامۀ هفت توسط رئیس سابق بنیاد سینمایی فارابی که قشر وسیعی از این تفکر را رهبری میکند در روز جمعه یازدهم اسفند مطرح شد.
برای نشان دادن بطلان این نظریه نخست باید عیار واقعی این دو فیلم را سنجید، و این همان چیزی است که این دوستان در کمال تأسف از آن عاجز هستند. زیرا با اینکه خود را در جبهۀ اسلام و انقلاب میبینند متأسفانه ملاک و معیار صحیحی از حق در دست آنها نیست. مثلاً اگر شما در حضور ایشان محتوای آیهای از قرآن یا جملهای از احادیث معصومین را بدون ذکر منبع بر زبان آورید چه بسا که آن را منکر شوند و حتی شاید شما را نصیحت کنند که از این عقاید خرافی خود دست بردارید. چیزی که آنها احتمالاً میشناسند اساطیر یونان و خدایان کوه المپ است که در تمام سخنرانیهایشان گریزی به آن میزنند حتی اگر به مناسبت سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی به سخنرانی دعوت شده باشند. و عجیب نیست اگر خبر دهیم که ایشان در همان زمان که سید مرتضی سردبیر ماهنامۀ سوره بود نهتنها تجلی نور حکمت آن عزیز در آن جریدة وزین را نمیدیدند بلکه برایش نامۀ نصیحتآمیز هم مینوشتند. بگذریم و از سخن اصلی خود دور نیفتیم.
بعد از دیدن فیلم جدایی نادر در جشنواره بیستونهم فیلم فجر، در خاطرم گذشت که بهترین فیلم تمام عمرم را تماشا کردهام. آن شب نه تنها فیلم دیگری ندیدم بلکه میخواستم روزهای بعد هم به سالن برج میلاد نیایم. جدا از تکنیک و فیلمنامۀ عالی فیلم، مضمون آن نیز بسیار حیرتانگیز بود. یک دلیل محتواییاش این بود که برخی از آنچه را که بنده ضمن مقالات خود در خصوص ظهور فمینیسم در قوانین موضوعة کشورمان و غلبۀ این نحله در جامعه، آورده یا در دست تحقیق داشتم به درستی روایت میکرد.
موضوع فیلم جدایی نادر از سیمین بر خلاف آنچه این دوستان مطرح میکنند نه مهاجرت است و نه دروغگویی ایرانیها. در واقع این فیلم به مسئله زن امروز پرداخته است، زنی که به سبب تحصیلات و طبقۀ اجتماعی بالاتری که نسبت به نسل قبلی یافته، دیگر حاضر نیست نقش سنتی خود را در خانواده ایفاء نماید و به این سبب مشکلاتی بر شوهر و خانواده تحمیل میکند. و این همان معضلی است که از حدود پنجاه سال قبل در جوامع غربی نهادینه شده و آنها خیلی عمیقتر با این مشکلات دست به گریبانند.
پنجاه سال قبل، هفتاد درصد از مردم ایران روستانشین بودند. زنان روستایی بسیاری از مایحتاج خانه مانند لباس، فرش و قالی، نان و سایر ارزاق را تولید میکردند. آنها در ضمن تربیت بچههای زیاد و رفت و روب خانه، در مزارع نیز به شوهرانشان مدد میرساندند و مطیع ایشان بودند. مردان نیز به کارهای مهمی همچون کشاورزی و باغداری و دامداری اشتغال داشتند. با شیوع مدرنیسم و گسترش رفاه، تأمین آن مایحتاج خانه بر دوش شوهران افتاد. زنان امروز مدتها است که لباس و حتی ظرفهایشان با ماشینهای اتوماتیک شسته میشود ولی با این حال از کار کردن در خانه ابا دارند. به عنوان یک نمونۀ افراطی، باید به رفتار زنان فرانسوی اشاره کنم که مدتها است خود را از غذا پختن فارغ کردهاند. لذا یکی از دغدغههای خانوادههای فرانسوی آن شده است که رستوران مناسب خود را پیدا کنند. و البته همۀ اینها هزینههایی است که بر دوش مردان بار میشود.
هرچند که عموم زنان ایرانی هنوز به این حد افراطی نرسیدهاند اما همسران خود را در محذوریتهای دیگری قرار میدهند که فقط مخصوص ایرانیان است. یک نمونهاش دریافت مهریههای نجومی است که برای وصول آن حتی شوهران را به زندان میافکنند. مجمع تشخیص مصلحت چند مصوبۀ مجلس را که شورای نگهبان به دلیل خلاف شرع بودن رد کرده بود، به تصویب رساند. سه نمونه از این مصوبات اینها است: گرفتن حق طلاق از شوهر و اعطای آن به دست قاضی، افزایش مدت حضانت مادر برای اولاد ذکور از دو سال به هفت سال و همچنین دریافت مهریه به نرخ روز. در یک اسفتاء که از حضرت امام خمینی(ره) صورت گرفته ایشان با تبدیل مهریه به نرخ روز مخالفت کردهاند. بدین ترتیب ملاحظه میشود که مجمع تشخیص مصلحت عملاً آرزوی فمینستها را به جای مصلحت جامعه نشانده است.
خلاصه اینکه زنان امروز به جای همراهی و معاونت شوهر، میخواهند رئیس آنها باشند. کسی نیست بپرسد آیا مردی که به خواستگاری زنی رفته به دنبال یافتن رئیسی برای خود بوده است، یا معاون و همراه؟ پایین آمدن آمار ازدواج و همجنسخواهی در غرب ریشه در همین واقعیت دارد. امروزه حق خود را از شوهر به عنوان مدیر خانواده طلب میکنند بدون اینکه تکلیف خود را انجام داده باشند یا او را به مدیریت خانواده قبول داشته باشند. مردان غربی، بیش از هر جای دیگری درد این مشکلات را چشیدهاند و به همین جهت فیلم جدایی نادر از سیمین که واقعیت زنان مدرن و سنتی را به درستی و با یک فیلمنامه و کارگردانی خوب تصویر کرده، بر دل آنها مینشیند.
سیمین معلم زبان است و ظاهراً قصد دارد به دنبال آمال خود، ایران را ترک کند اما شوهرش نادر راضی به همراهی او نیست. لذا میخواهد از وی جدا شود و در عوضِ بخشیدن مهریه حضانت دخترشان را نیز بگیرد. قاضی دادگاه این بهانه برای طلاق را نمیپذیرد و از کشورمان دفاع میکند. در دقیقه 62 فیلم، ترمه به مادرش خبر میدهد که پدر فهمید که ادعای خارجه رفتن تو دروغ بوده است. سیمین دخترش را ملامت میکند که چرا این موضوع را بر پدرش فاش کرده است. وقتی سیمین در دقیقه 85 از تهدید حجت برای فرزندشان حرف میزند نادر به طعنه میگوید: میخواهی زندگیمان را شبانه جمع کنیم و برویم خارج؟ سیمین جواب میدهد: گور بابای خارج!
عجیب است که با این دلالات واضح، باز هم ایشان مدعی هستند که این فیلم در موضوع مهاجرت و فرار از ایران است. البته این دوستان دقت نکردهاند که سیمین در فیلم نقش مثبت ندارد و به قولی سینماییها «بدمن» است اما نه چندان واضح و گلدرشت که غالباً در فیلمهای دیگر دیدهایم. کارگردان واضحاً علیه یا له شخصیتها موضع نگرفته بلکه سعی وافر در واقعنمایی داشته است.
مشکل خانوادۀ نادر با رفتن سیمین شروع میشود و لذا است که ترمه مادرش را ملامت میکند که اگر تو خانه را ترک نکرده بودی امشب بابا در زندان نبود. ترمه در طول فیلم هیچگاه جانب مادرش را نگرفت و به درخواستهای مکرر او نیز اعتنا نکرد و فقط یک شب به توصیۀ پدرش به نزد مادر رفت. شخصیت ترمه در فیلم بیانگر منظر کارگردان است. او با دقت تمام سعی دارد بفهمد چه کسی مقصر است. لذا حرف پدرش را باور کرد که قانون میان دانستن و ندانستن، مرزی قائل نیست. نادر به او گفته بود که «من گرچه میدانستم راضیه باردار است اما در لحظۀ بیرون کردن او متوجه بارداریاش نبودم. من به خاطر تو بود که دروغ گفتم. زیرا فکر کردم اگر سه سال بروم زندان، تو نزد چه کسی خواهی ماند. اکنون هم اگر تو بخواهی حقیقت را به دادگاه میگویم.» ترمه در قبال این سخن سکوت کرد و روز بعد به سؤال قاضی اینطور جواب گفت که من بودم که پدرم را از بارداری راضیه باخبر کردم. در صحنۀ بعد ترمه را در صندلی عقب اتومبیل پدرش میبینیم که بیصدا اشک میریزد و احتمالاً برای این دروغ ناخواسته استغفار میکند. در انتها هم واضح شد که ذمۀ نادر اصولاً بری بوده و سقط جنین، ربطی به او نداشته است.
با توجه به این موارد، واضح است که ترمه در دادگاه پایانی فیلم، پدرش را انتخاب خواهد کرد. او به درستی فهمید که پدرش سهواً خطا کرده اما خطای مادرش که سرمنشأ تمام مشکلات خانواده گشته، عمدی است. اما این دوستان به گزاف مدعی هستند که سیمین در این فیلم قهرمان قصه است و ترمه نیز در انتها مادرش را انتخاب خواهد کرد! در حالیکه واضحاً این فیلم مدافع سنتها است و ما در ضمن آن با نادر که از پدرش نگهداری میکند قرابت بیشتری احساس میکنیم.
فیلمساز برای آنکه ما چهرۀ بهتری از زن سنتی ببینیم راضیه را به قصه وارد کرده است، یک زن چادری که دومین فرزند خود را باردار است و به سبب بیکار شدن شوهرش به خانۀ نادر آمده تا نظافت منزل و پرستاری پدر او را بر عهده بگیرد، کارهایی که قاعدتاً سیمین باید انجام میداد. تصویری که فیلم از این خانوادۀ سنتی میدهد تمجید عملی از آنها است. انتخاب شهاب حسینی و ساره بیات برای این نقشها نیز مؤید این ادعا است. فیلم بر حلالخوری این خانواده تأکید فوق العاده میکند. راضیه به درستی عقیده دارد که مال حرام در نسل انسان اثر سوء میگذارد و لذا به سیمین تأکید میکند که شما نباید دیه را به شوهرم بپردازید. سیمین در جواب او میتوانست بگوید: «چون جنین شما در حین مراقبت از پدر شوهرم، سقط شده پس ما به پرداخت این مبلغ راضی هستیم.» اما او وقیحانه با راضیه عصبانیت کرد و علیرغم نهی اکید او، با شوهرش به خانۀ آنها رفت.
آن پول شبههناک به زندگی حجت و راضیه داخل نگشت و آنها همچنان در مشکلات مالی خود گرفتار ماندند. از سوی دیگر، در خانوادۀ نادر مشکلات به مراتب بزرگتری همچنان لاینحل باقی ماند؛ مشکلاتی از نوع روانی که به سبب عقاید سیمین که نمونهای از زنان جامعة مدرن است پدید آمدهاند، و لذا راه حلی برای آن دیده نمیشود جز جدایی.
جدایی نادر از سیمین نهتنها سیاسی نیست بلکه در واقع اخلاقیترین فیلم جشنواره بیستونهم فجر بود، و اعتدال و انصاف کارگردان در بازنمایی صحیح شخصیتهایش میتواند درسآموز دیگران باشد (قابل توجه تهمینه میلانی و طرفدارانش که تماشاگر از همان ابتدای فیلم میفهمد که نظر کارگردان با کدام شخص است و چه کسانی قرار است تمسخر شوند). جناب فرهادی شخصیت منفی سیمین را آنقدر با اعتدال معرفی کرده است که این دوستان به گزاف او را قهرمان قصه تصور کردهاند.
در نوروز 1390 اکران همزمان جدایی نادر و اخراجیها 3 موجب شد که جناح سبز از فرهادی در مقابل دهنمکی حمایت کند. در حالیکه فیلم جدایی نهتنها سیاسی نیست بلکه بیشترین جوایز خود را از جشنواره فیلم فجر دریافت کرده است؛ جایزۀ بهترین فیلمنامه، کارگردانی، فیلمبرداری و صدابرداری و نیز دو دیپلم افتخار برای شهاب حسینی و ساره بیات، همچنانکه سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را نیز نصیب خود کرد. و البته حق این فیلم بیش از اینها بود. جدایی در 48 جشنوارۀ دیگر نیز شرکت کرد و توانست در آنها 59 جایزه بگیرد و نامزد دریافت 19 جایزۀ دیگر شود. و از جملۀ اینها، باید به جایزۀ اسکار برای بهترین فیلم خارجی زبان و همچنین نامزدی بهترین فیلمنامه سال 2011 اشاره کرد. و این کمترین کاری است که امریکاییها با توجه به اقبال بلند این فیلم میتوانستند برای آبروی هنری در جوایز اسکار صورت دهند.
اما بر این دوستان عزیز کرده وطنی چه رفته است که به مقابلۀ این فیلم برآمدند؟ آنها برای آنکه مدعی شوند فیلم جدایی اصولاً سیاسی بوده است به همین جوایز جشنوارهها استدلال کردند که مگر میشود کشور امریکا به فیلمی از جمهوری اسلامی ایران جایزه بدهد؟ چند پاسخ میتوان به این پرسش داد. مثلاً میتوان از ایشان که تحسینکنندة فیلم ملکوت آسمان/ رایدلی اسکات (2005) هستند اینطور پرسید که چرا کمپانی هالیوودی فوکس قرن بیستم بر چنین فیلمی سرمایهگذاری نموده، و یا چرا رایدلی اسکات که عداوت خود را با اسلام پنهان نمیکند آن را کارگردانی کرده است؟ آیا چرا شما از آقای طالبزاده درخواست کردهاید که یک قسمت از برنامة «راز» را به تحسین و تمجیدهای شما از این فیلم اختصاص دهد؟
در مراتب بعد میتوان به نامزدی فیلم بچههای آسمان ساختۀ مجید مجیدی به عنوان بهترین فیلم خارجی زبان سال 1999 اشاره کرد، نامزدیای که شادی هموطنانمان و دوستداران این فیلم را به دنبال داشت. (جناب مجیدی با این فیلم در شمار اعضای آکادمی اسکار درآمد، به طوریکه هر ساله رأی او را نیز دربارة فیلمها اخذ میکنند.) آیا فیلم بچههای آسمان نیز سیاسی بود؟
باید از این دوستان پرسید وقتی که فیلم جدایی نادر را در جشنواره بیستونهم فجر دیدید چه حکمی دربارۀ آن کردید؟ آیا منتظر ماندید تا ببینید بیگانگان دربارۀ آن چه میگویند تا تکلیف خود را بشناسید؟ یا بعد از آنکه به صلاح و خوبی این فیلم حکم کرده بودید با دریافت جوایز جشنوارهها، در قضاوت خود شک نموده به دشمنان این فیلم تبدیل شدید؟ و یا از همان اسفند 89 که جبهۀ سبز این فیلم را به نفع خود مصادره کرد رأی خود را در قبال این فیلم تغییر دادید؟ یا اصلاً از همان جشنوارۀ فجر به بدی این فیلم حکم کرده بودید؟ در صورت اخیر، باید دلایلی برای بدی این فیلم ارائه کرده باشید، که البته نکردهاید و جز با تکلّف بسیار نخواهید توانست.
چطور میشود پنجاه جشنوارۀ جهانی را با هم هماهنگ کرد تا به یک فیلم جایزه بدهند؟! جوایز فیلم جدایی نادر در مقولۀ سایر جوایز سینمای ایران از جشنوارههای خارجی نمیگنجد که مثلاً به فیلمی از جعفر پناهی یا عباس کیارستمی در یکی دو جشنواره جایزه داده باشند. مخالفت مسعود فراستی با جدایی نادر نیز به سبب همین جشنوارهها بوده است. جناب فراستی در این وقت تماماً از کسوت منتقد سینما درآمده و با معیارهای ملیگرایی خود دربارۀ این فیلم حکم کرده است. او نیز همان جملۀ سیمین برای مهاجرت را گرفته و چکش خود را بر سر فیلم کوبیده است. در اینجا، نه در جواب ایشان بلکه برای کسانی که کتاب خدا را میشناسند باید یادآوری کنم که خداوند حکیم بسیاری از اقوال کفرآمیز شیطان را در قرآن عیناً نقل فرموده است. واضح است که نقل یک سخن بد در یک کتاب یا فیلم به معنی تأیید آن نیست.
شما اگر شخصیت منفی سیمین را که همۀ مشکلات با او شروع میشود نفهمیدهاید، پس باید در منتقد بودن خود شک کنید. از قضا حمایت جناب فراستی از فیلم اخراجیها نیز به سبب همین ملیگرایی افراطی اوست و نه چیزی دیگر. لذا کسانی که داعیۀ اسلام و انقلاب دارند باید از اینکه ایشان را معیار یا دیدهبان خود قرار دهند شدیداً حذر کنند. زیرا ممکن است آزمونی مانند فیلم «من مادر هستم» ساختۀ فریدون جیرانی ناگهان پیش آید که جناب فراستی به سبب رفاقت با کارگردان و یکی دو مسئلۀ حاشیهای دیگر از آن حمایت کند، و دیگر حتی به دستور زبان سینما، فیلمنامه افتضاح، خطای دوربین روی دست، عدم باورپذیری و حتی ملیگرایی افراطی خود نیز کاری نداشته باشد.
پاسخ ما به این پرسش صد در صد منفی است. مشکلاتی که در خانوادۀ نادر دیده میشود همانطور که ترمه به مادرش گفت با رفتن سیمین از خانه پدید آمده است. سیمین نمایندۀ زن مدرن غربی است، او معلم زبان است، موهای رنگکردۀ قرمزش حاکی از آن است که او به حجاب اعتقادی ندارد، پیانو مینوازد و آلبوم شجریان گوش میدهد، مصلحت خود را بر مصلحت خانواده مرجّح میدارد، دخترش را فقط برای خود میخواهد و به نیاز او به پدر توجه نمیکند، سیگار میکشد، در خانۀ خود آشپزی نمیکند (ولی در خانۀ مادرش احتمالاً مجبور است)، از پول شوهرش بیاجازه برمیدارد و بدین سبب راضیه را دچار مشکل میکند، بر خلاف نادر و حجت که سوگند بر کتاب مقدس (قرآن) را موجه میدانند و نیز راضیه که بر امامان شیعه سوگند خورد، او میگوید: «قسم یعنی چه؟» (سکانس آمدن حجت به مدرسه)، مادر سیمین که از نسل قبل است با دخترش همراهی ندارد و در عوض با نادر خوشرفتار است و برای او سند خانهاش را گرو میگذارد، سیمین گرچه تحصیلکرده است (برخی کتابهایش را نیز قبل از رفتن با خودش میبرد) اما از علمش فایده نمیبرد و کار صحیح را انجام نمیدهد، و جزئیات دیگری که در فیلم بر این واقعیت دلالت دارند.
کارگردان به درستی نشان میدهد که مصایبی که این زن با افکار غربی برای خانوادۀ خود پیش آورده چطور دامن خانوادۀ سنتی حجت و راضیه را نیز میگیرد. جناب فرهادی همین مسئله را در فیلم چهارشنبه سوری نیز قبلاً به نوع خفیفتری مطرح کرده بود. زن مدرنی همچون مژده (هدیه تهرانی) که از زندگیاش احساس رضایت ندارد از چادر روحانگیز (ترانه علیدوستی) برای پوشش خود در وقتی که در کمین شوهرش نشسته استفاده کرد. این نظافتچی که با خرسندی به منزل آنها آمده بود تا انتهای شب به مصائب این زوج گرفتار بود و نهایتاً هم بدون چادر از خانۀ آنها بیرون آمد و به نزد نامزدش محبوبش رفت. فرهادی در هر دو فیلم به درستی نشان داده که طبقات فقیر راحتتر زندگی میکنند و خوشبخت نیز هستند.
نادر و راضیه هر دو سنتی و دیندار هستند. و عجیب نیست که از رقابت با یکدیگر دست میکشند، نادر از ادعا در خصوص مشکل جسمیای که برای پدرش پیش آمده و راضیه از ادعا بر سقط جنینش. این مسئله نیز یکی از بزرگترین پیامهای فیلم برای جوامع غربی است.
بگذارید مثالی بزنم. در فیلم تغییر مسیر (2002) Changing Lanes که در ایران نخستین مرتبه از برنامۀ صد فیلم شبکۀ سوم سیما پخش شد، بن افلک و ساموئل ال. جکسن را میبینیم که به سبب تصادف ناخواستهای که در بزرگراه پیش میآید در یک بازی الاکلنگ، از هم انتقام میگیرند و به اموال یکدیگر آسیب میرسانند. برای غربیها که نمونۀ این فیلمها را بسیار دیدهاند و آن را در زندگی خود نیز لمس کردهاند فیلمی مثل جدایی با این رفتارهای گذشتآمیز راضیه و نادر بسیار عجیب است. متأسفانه دشمنان وطنی این فیلم، خود را در خصوص این مسائل و تصویر صحیحی که فیلم جدایی از خانوادۀ سنتی به دست میدهد تجاهل میکنند.
آرگو فقط بر موضوع فرار شش امریکایی از درب پشتی سفارت تمرکز کرده است و حتی در این خصوص نیز به واقعیتها وفادار نیست. بن افلک در این فیلم فقط از بیست درصد وقایع استفاده برده و سعی کرده تا تاریخ را دوباره بنویسد. از جمله مسائلی که فیلم در خصوص آن دروغ میگوید شخصیت حضرت امام(ره) و نیز واقعیت مردم ایران است، همچنین رفتار مسالمتآمیز دانشجویان پیرو خط امام با جاسوسان امریکایی. مثلاً حضرت امام در 26 آبان 1358دستور کتبی داد که زنان و سیاهپوستان دستگیرشده به دلیل مظلومیتشان در جوامع غربی، فوراً به کشورشان برگردانده شوند، که روز بعد سیزده نفر بدین سبب آزاد شدند. اما شما در این فیلم از ابتدا هیچ سیاهپوستی در سفارت امریکا نمیبینید خصوصاً که رفتار ایرانیها را با کارمندان زن سفارت، بد نشان میدهد.
خیلی جالب خواهد بود اگر بدانید 000ر48 از پنجاه هزار مستشار امریکایی که در ایران بودند به تدریج از 22 بهمن 1357 تا 13 آبان 1358 از طریق فرودگاه مهرآباد از ایران خارج شدند و کسی نیز مزاحم آنها نشد. حتی در روز 21 بهمن 1357 وقتی انقلابیون به فرماندهی محمد بروجردی (معروف به مسیح کردستان که بعدها در دفاع مقدس به شهادت رسید) یکی از مقرهای ارتش را تسخیر کردند بیست امریکایی را اسیر نمودند که به دستور حضرت امام خمینی(ره) آنها را همان شب به سفارت امریکا تحویل دادند. لذا این شش امریکایی که در فیلم بر ترس فوق العادة آنها تأکید میشود میتوانستند بلیت بخرند و از ایران خارج شوند. بر خلاف آنچه که در فیلم نشان میدهد حتی گروگانهای دستگیرشدة امریکایی ترس از مرگ نداشتند و مرحوم سید احمد خمینی سه نوبت از سوی امام به دیدار آنها آمده و به ایشان پیغام داده بود که شما در امان هستید و غرض ما آن است که دولت امریکا شاه جنایتکار را در عوض شما به ما پس دهد.
فیلم آرگو امداد خداوند به دانشجویان ایرانی در خصوص احیاء کردن اسناد رشتهشدۀ لانه جاسوسی که حیرت همه را برانگیخت، علناً تمسخر کرده است زیرا آنها را به اطفال دبستانی سپرده که نهایت هنرشان این است که بتوانند یک عکس را تا اندازهای کامل کنند. فیلم آرگو همچنین مردم ایران را بسیار ابله تصویر میکند و عجیب آن است که در عین حال هوش آنها را میستاید و خوف خود را از قدرت ایشان کتمان نمیکند.
اگر امریکاییها فقط چهرۀ غضبناک ما را دیدهاند این مسئله نشان دهندۀ همان حقیقتی است که خداوند در قرآن خبر میدهد که رسول الله و یارانش را در تورات و انجیل مثال زده است. مطابق آیۀ 29 از سورۀ مبارکۀ فتح، آنها کافرانی هستند که فقط از «اشدّاء علی الکفار» نصیب بردهاند و از رحمتی که میان مسلمانان است بیبهره ماندهاند. مثالی که این آیه به آن اشاره میکند در سه انجیل نخست مسیحی (متی، مرقس و لوقا) آمده است. در انجیل متی 13/ 31 از قول حضرت عیسی(ع) نقل است که مثال ملکوت خدا همچون دانۀ خردلی است که سریع رشد میکند و به زودی درخت تناوری میشود. این مثال به رشد سریع اسلام در صدر اول اشاره دارد. همچنین در تورات مذکور است که دین پیامبر موعود برای یهود، همچون شریعت آتشین است (تثنیه 33/ 2). و میدانیم که بهرۀ عموم یهودیان از قرآن و رحمت حضرت رسول الله(ص) شمشیر در دنیا و آتش در دوزخ شد و در این چهارده قرن فرزندان ایشان نیز به همان راه رفته و میروند.
در فیلم آرگو از سوی دیگر باید به شخصیت کن تیلور سفیر کانادا در ایران که به شش فراری از سفارت در منزلش پناه داد اشاره کرد. تیلور همین چند سال پیش رسماً فاش نمود که مأمور سازمان سیا بوده است و خبر این اعتراف حتی در سایت ویکیپدیا نیز منتشر شد. اگر سفیر کانادا جاسوس باشد آیا از امریکاییها که کودتای سال 1332 را در ایران راه انداختند ( عملیات آژاکس T.P. AJAX) و 25 سال دیگر از شاه حمایت کردند انتظار دارید که سفارتخانهاش با عرف قوانین بینالمللی اداره شود و کارمندانش جاسوس نباشند؟ الحمدلله که خداوند قلوب دانشجویان را به درستی هدایت کرد و چیزی را که مهندس بازرگان و دولتش از فهم آن عاجز بودند از طریق ایشان و تأیید حضرت امام به ظهور رساند.
فیلم آرگو همچنین به بهترین نحو بر جعل سند توسط امریکاییها تأکید میکند. ما مشابه این واقعه را قبلاً در فیلم اکسدوس (1960) ساختۀ اتو پرهمینجر هم دیدهایم. در آنجا پل نیومن بدون اجازۀ انگلیسیها که قیمومت فلسطین و قبرس را در اختیار دارند به این جزیره میآید و با جعل سند یک کشتی حامل مهاجران یهودی را به فلسطین میبرد.
واقعۀ گروگانگیری که توسط گروهی از دانشجویان به صورت خودجوش انجام شد تأیید امام خمینی(ره) را و استعفای دولت بازرگان را در پی داشت. این واقعه عملاً آبروی امریکا در دنیا و ابرقدرتی آن کشور را زیر سؤال برد. لذا آنها سعی کردند با عملیات پنجۀ عقاب در زمین چمن استادیوم شیرودی که مقابل سفارت است فرود آیند و گروگانها را از سفارت ربوده، هلیبرد کنند که به اذن خداوند قاهر واقعۀ طبس پیش آمد و هشت نظامی امریکایی کشته شده و یک هواپیما و چهار بالگرد نیز منهدم شد. نتیجه آنکه امریکا شاه را از کشورش بیرون راند و مرگ مشکوک او در مرداد 1359 در مصر باعث شد تا آنها برای آزادی گروگانهایشان، در الجزایر پای میز مذاکره با ایران بنشینند و 5ر2 میلیارد از داراییهای ایران را مسترد دارند و تعهد بدهند تا دیگر در امور ایران دخالت نکنند.
فیلم جدایی نادر از سیمین واضحاً دخلی به سیاست ندارد. آنهایی که میخواهند اهداف سیاسی از آن بیرون بکشند به جای توجه به متن، بر حاشیه تمرکز کرده و کارشان شبیه کسی است که در یک نمایشگاه نقاشی به قابها خیره میشود تا بلکه چیزی از آن بیرون بکشد تا در تفسیر اثر هنری به کار گیرد. این دوستان که در سالهای 1386 و 1387 بنیاد سینمایی فارابی به ایشان سپرده بود از قضا بنیان فکر خود را بر حق و عدل نساختهاند بلکه در عوض از همان سنین بیست سالگی برای خلایق خطابه کرده، از صراط انصاف و اعتدال دور افتادهاند و لذا نمیتوانند نمایندۀ جامعۀ دیندار ما باشند. مثال ایشان همچون قاضیای است که فقه و شریعت نمیداند و گاهی بالاجبار نگاهی به قانون مدنی و آیین دادرسی انداخته است و در وقت قضاوت جانب کسی را میگیرد که به نحوی از او خوشش آمده باشد، پس به وقت محاکمه سعی دارد نکتهای از طرف مقابل بگیرد و بر او مدعی شود. اینها همه بدان سبب است که قاضی علی الاطلاق به ایشان منصب قضاوت نداده است و لذا در این مسیر امدادشان نخواهد فرمود.
از این دوستان هیچ بعید نیست اگر دیدید که مثلاً از فیلم گام معلق لکلک (1991) To meteoro vima tou pelargou ساختۀ تئو آنجلوپولوس تمجید کنند و جدایی نادر از سیمین را به حضیض ببرند و تفاسیری از آن بیرون بکشند که نه تنها به ذهن کارگردانش بلکه به عقل جن هم نرسیده است. مثلاً مقایسه کنید که چطور فیلم آرگو را جشنوارههای امریکایی حلوا حلوا کردند اما فیلم جدایی نادر را جشنوارههای بسیاری در شرق و غرب عالم. امتیاز فیلم جدایی نادر در سایت IMDb 5ر8 از 10 است و فعلاً رتبة 106 از 250 فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب مخاطبان دارا است. در سایت متاکریتیک 41 نفر از منتقدان به این فیلم رأی دادهاند که نتیجة آرای ایشان 95 از 100 بوده است.
یکی از دلایل اعطای جایزه به آرگو را میتوان موضع انفعالی امریکاییها تلقی کرد که سعی در جبران جایزه سال گذشته به فیلم جدایی نادر کردهاند. و این کار از سوی دشمنان کینهتوز امریکایی صورت گرفته که در رأس آنها کاخ سفید قرار دارد که حالا دیگر فاش شده که بر روی فیلم آرگو سرمایهگذاری نموده و بن افلک را برای ساخت این فیلم انتخاب کرده بودند. به همین دلیل بود که جایزه را بر خلاف عرف مراسم اسکار، همسر رئیس جمهور به بن افلک اهدا نمود.
سخن را کوتاه میکنم و در پایان به لحن تکبرآمیز این دوستان خاله خرسه در سخنگفتن اشارهای میکنم. گوئیا که حکم کردن در خصوص دیگران، فرصتی برای پرداختن به خود باقی نگذاشته و ایشان همه فرامین خداوند را از دشمنان خویش مطالبه میکنند، حتی لزوم مجاهدۀ نفس را.
- امیر اهوارکی-مشرق
----------------------------------------------------------------
- پی نوشت ها:
- 1- پاسخ امام(ره) این است: «مقدار مهریه همان است که در عقد قرار داده شده، و با اختلاف ارزش پول و قدرت خرید تغییر پیدا نمیکند». نگا. استفتائات از محضر امام خمینی(ره)، 3 ج، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1366 تا 1381؛ جلد 3، ص 183آنهایی که این قانون را تصویب کردند گویا قیامت را از یاد بردهاند و گمان دارند که باید همه پاداشها در این دنیا و از سوی شوهر اعطا شود. لازم است به واقعیت تلخی که یک شاهد عینی برایم گفت اشاره میکنم که یک روز بعد از تصویب این مصوبه در مجمع تشخیص، یک صف سیصد متری از زنانی که برای دریافت مهریه خود آمده بودند مقابل دادگاه خانواده تشکیل شد و زوجهای زیادی به سبب این مسئله حتی بعد از پنجاه سال زندگی به طلاق رسیدند. در حالیکه مصلحت خانواده که متأسفانه مجمع آن را تشخیص نکرده در این است که انسان گاهی از خیر عاجل و صلاح شخصی خود بگذرد تا خانواده دوام داشته باشد. قرآن مجید در نساء/ 128 به زنان توصیۀ اکید کرده است که اگر شوهر شما وظایف زوجیت (مانند نفقه و نکاح) را انجام نداد و یا از شما اعراض کرد (و زن دیگر گرفت) شما در صلح با او باشید و حکم آن را به خدای تعالی بسپارید. طبق آمار سال 1387 هشتاد در صد از دادخواستهای طلاق را زنان ثبت میکند و این چیزی است که در فیلم جدایی، به خوبی نشان داده شده است.
- 2. http://www.rferl.org/content/Former_Canadian_Ambassador_Admits_To_Spying_For_CIA/1938176.html
علی سرتیپی مدیر پخش فیلمیران در گفت و گو با خبرنگار سینمایی فارس گفت: فیلم سینمایی «رسوایی» بعد از تعطیلات نوروز توانست با مخاطب بیشتری ارتباط برقرار کند و در هفته هفتم نمایش نیز فروش خوبی داشته است. فروش «رسوایی»روز پنج شنبه در تهران 62 میلیون تومان و روز جمعه به فروش 63 میلیون تومان رسید و تاکنون فروش آن از مرز 4 میلیارد تومان در تهران و شهرستان گذشته است.
وی در ادامه گفت: روز گذشته فروش فیلم در سه سالن هویزه، آفریقا و سیمرغ شهر مشهد 17 میلیون تومان بوده است که بسیار خوب است این در حالی است که این فیلم در شهر قم نمایشی ندارد.
سرتیپی درباره مقایسه فروش فیلم «رسوایی» با «اخراجیها 3» گفت: «رسوایی» تا پایان هفته رکورد فروش «اخراجیها3» را در تهران پشت سرمیگذارد و تاکنون فروش آن از مرز دو میلیارد تومان در تهران گذشته است
بنابراین گزارش، «مسعود ده دنمکی» در آخرین ساخته خود از حضور اکبر عبدی، محمدرضا شریفی نیا، الناز شاکردوست و کامران تفتی برای ایفای نقشهای اصلی بهره برده است.
براي خودم هم باورکردني نبود که براي چهارمين بار به تماشاي فيلم رسوايي مسعود ده نمکي بنشينم و تازه بخواهم براي آن يادداشتي هم بنويسم! مخاطبان انبوه، فروش ميلياردي و حواشي دائمي فيلم هاي ده نمکي موضوعي نيست که بتوان به سادگي از کنار آن گذشت، هرچند که ارزش هنري و ماندگاري يک اثر سينمايي چندان به چنان عواملي هم بستگي ندارد.با اينکه شخصا علاقه زيادي به فيلمهاي مسعود ده نمکي ندارم، اما به نظرم مسعود ده نمکي با فيلم رسوايي خودش نشان داد پتانسيل لازم براي خلق و معرفي گونه جديدي در سينماي ايران را پيدا کرده است.گونه اي که علي رغم بحران مخاطب سينماي روشنفکري، توانسته مخاطب خودش را به خوبي پيدا کند.«سينماي ده نمکي» با همه ضعف ها و قوت هايش پديده اي است جذاب که ساير سينماگران هم مي توانند در رشد و پرداخت آن سهيم باشند.در معرفي چنين سينمايي مي توان موارد ذيل را اشاره نمود:
1-سينماي ده نمکي به شدت «ساده» است! و البته اين ساده بودن به معني بي ارزش بودن نيست! متاسفانه تحت تاثير فضاي رسانه اي و شعارزده حاکم، ما عادت کرده ايم همه مردم ايران را نخبه بشناسيم و دم از بالا بودن آي.کيو خودمان بزنيم! اما واقعيت آن است که در مواجهه با آثار علمي و هنري، بسياري از ما مثل خيلي از مردم دنيا زياد هم نخبه و فرهيخته نيستيم! (که البته درستش هم همين است).بنابراين جامعه ما هم در کنار سينماي فاخر و معناگرا، به سينمايي ساده و روان و فارغ از پيچيدگي هاي ساختاري و مضموني نيازمند است.سينماي ما همانقدر که به امثال عباس کيارستمي ،اصغر فرهادي و مجيد مجيدي نيازمند است به مسعود ده نمکي هم محتاج است! مخصوصا در شرايط اجتماعي و فرهنگي فعلي، ما به شدت به سينمايي ساده،مردمي،اخلاقي و اميدبخش نيازمنديم که بتواند خلاء هاي فرهنگي جامعه را در بعدي وسيع پوشش دهد.ورود به چنين ميداني و فيلم ساختن به زبان مردم کوچه بازار چندان هم ساده نيست، کما اينکه بسيار کم هستند علما و بزرگاني که علي رغم داشتن علم و فضل بسيار، جلسات عمومي برگزار مي کنند و با زبان عاميانه و ساده با مردم کوچه و بازار از اخلاق و معنويت سخن مي گويند! و خدا مي داند که چه معجزه ها که نمي کنند!
2-«قصه محور» بودن ويژگي بارز فيلم هاي ده نمکي است.بسياري از فيلم هاي امروز داستان و قصه مشخصي ندارند و براي همين نمي توان آنها را در چند جمله براي کسي تعريف کرد! عموم مردم فيلمي را مي پسندند که قصه و آغاز و پايان مشخص و روشني دارد.به ويژه براي اکثر ما ايراني ها که چه دوست داشته باشيم و چه نداشته باشيم هنوز در فضايي سنتي نفس مي کشيم و زندگي مي کنيم و با داستان و ادبيات مدرن و پست مدرن خو نگرفته ايم، داستان هاي خطي ، کلاسيک ، واقعي و يا اسطوره اي که هماهنگ با ريشه هاي فرهنگي ،تاريخي و اعتقادي مان است، بيشتر مي چسبد تا داستان هاي سيال ذهن و سورئال وارداتي از دنياي غرب! پس طبيعي است که فيلم هايي با قصه هاي ساده و جذاب چون «رسوايي» بيشتر به مذاقمان خوش بيايد تا فيلم هايي با قصه هاي پيچيده و معناگرا چون «استاکر» تارکوفسکي!
3-«بومي» بودن و تلفيق دقيق و به جاي عناصر فيلم شامل موضوع فيلم،شخصيت ها، بازيگران،ديالوگ ها، موسيقي ،تيتراژ و تبليغات و حتي زمان ساخت و اکران فيلم و... باعث هم زاد پنداري بيشتر و در نتيجه علاقه مخاطبان به سينماي ده نمکي شده است.اما چنين علاقه اي به شدت تاريخ دار و محدود به مخاطب ايراني است.بعيد مي دانم ده سال بعد نوجوان و يا جواني با تماشاي اخراجي ها3 احساس خوشي داشته باشد، چرا که مخاطب آن روز حواشي و جريانات انتخابات 88 را اصلا تجربه نکرده است! يا مثلا يک آفريقايي و آمريکايي بتواند رسوايي را تماشا کند و لذت ببرد! البته غرض خرده گرفتن نيست، بلکه بيان واقعيتي است درباره مختصات «سينماي ده نمکي».اما براي مخاطب امروز ايراني، استفاده از موسيقي زورخانه اي و ضرباهنگ دف در سکانس هاي حساس فيلم،تيتراژ هنرمندانه و تاثيرگزار،اشارات تيز و ظريف سياسي و فرهنگي،پرداخت جسورانه به معضلات اجتماعي و اخلاقي جامعه از قبيل فاصله طبقاتي،فساد،ريا،خودخواهي،نفاق و قضاوت هاي سطحي از مهمترين المان هايي هستند که در فيلم هاي ده نمکي به خوبي باهم چفت شده و در انتقال پيام کلي فيلم به خوبي عمل مي کنند.مخاطب ايراني در اين فيلم ها انعکاسي از خود و جامعه خودش را مي بيند با همه زشتي ها و زيبايي هايش! و البته همچنان اميدوار به آينده و رفع همه معضلات و پليدي ها! نماز آخر حاج يوسف «رسوايي» ، آرزوي آرماني همه ماست.رسيدن به اخلاق و ديانتي که خودش را از حصار ديوارهاي مسجد بالا بکشد و همه شئون جامعه را با محبت و جذبه خود فتح کند.به خدا لذتي دارد حضور در نماز جماعتي که امامش حاج يوسف باشد و صف هايش داخل کوچه هاي بازار!
4-اهالي فرهنگ خوب مي دانند که بازار محصولات فرهنگي کساد است! بارها اتفاق افتاده که فيلمي خوب را فقط با چند نفر در سالن سينما تماشا کرده ام! بارها اتفاق افتاده که سراغ کتابي معروف و باارزش را از کتابفروشي ها گرفته ام و با بهت و بي خبري طرف روبرو شده ام! بارها اتفاق افتاده که کتابي را به امانت به دوستي سپرده ام و بعد يک سال شنيده ام که فقط ده صفحه اش را خوانده! ...
از اين منظر بايد مسعود ده نمکي را قدر دانست که توانسته با فيلم هاي ساده و پرمخاطب خود رونقي به بازار کساد فرهنگ بدهد و يک محصول فرهنگي را در ميان متن مردم و رسانه ها مطرح کند.شايد از نظر برخي هنرمندان و سينماگران ايراداتي هنري و محتوايي به کارهاي مسعود ده نمکي وارد باشد، اما مي توان اميدوار بود ساير هنرمندان هم (حتي در زمينه هايي چون داستان،شعر،موسيقي و تاتر) با استفاده صادقانه از تجربيات کاري ايشان واصلاح نقص ها و ضعف ها، در توليد آثار هنري مردمي و البته به دور از ابتذال و بي مايگي به تعاريف و افق هايي جديد دست يابند.
اهل فرهنگ و هنر خوب مي دانند کشاندن مردم به سالن هاي فرسوده سينماها چه شق القمري است در روزگار ما! و چه ارزش و صفايي دارد گرفتن چند قطره اشک از تماشاگراني که به عشق ضامن آهو بغض مي کنند و اشک مي ريزند در تماشای سکانس ملکوتي «آمده ام...آمدم اي شاه پناهم بده...»!
به گزارش «تابناک»، آغاز دولت محمود احمدینژاد با تغییر رویکرد بسیاری از اشخاص همراه بود و یکی از این اشخاص مسعود ده نمکی روزنامه نگار بود که نشریات را به کنار گذاشت و دوربین به دست گرفت. او البته نخستین بار در اواخر دولت دوم خاتمی با ساخت مستند جنجالی «فقر و فحشا» وارد این فضا شد، ولی فعالیت حرفهای فیلم سازی را سال ۸۵ و ۸۶ با تولید نخستین فیلم سینماییاش آغاز کرد.
بنا بر این گزارش، نوع فیلمسازی ده نمکی بیش از آن که فنی باشد، غریزی بود و او که بدون دانش آکادمیک و با تکیه بر تجارب محدود و خواندههایش وارد این عرصه شده بود، نخستین بار با تکیه بر داستانی اقتباسی از خاطرات دفاع مقدس به ساخت «اخراجیها» پرداخت؛ کمدی درباره جنگ که آزمونی بزرگ برایش به شمار میرفت و میتوانست پایاندهنده راه برای او یا دستگک شروع ناامیدکنندهای باشد و ده نمکی را در همراه اشخاصی قرار دهد که بودجههای کلان از دولتهای نهم و دهم دریافت کردهاند، ولی فیلمهایشان شکستی به تمام معنا بوده است.
«اخراجیها» با فروشی چندین میلیاردی، ده نمکی را برای استمرار راهش امیدوارتر ساخت و او شروع به ساخت «اخراجیها ۲» و «اخراجیها ۳» کرد که «اخراجیها ۲» با میلیاردها تومان فروش به پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران مبدل شد و در این کش و قوس حتی سخن از ساخت «اخراجیها ۴» به میان آمده بود؛ اما ده نمکی ترجیح داد در نقطهای به این کمدی پایان دهد و سراغ فضای جدیتری برود و این گونه بود که با «رسوایی» گره خورد.
«رسوایی» به عنوان یک ملودرام انتقادی، آزمون دیگری به شمار میرفت و دهنمکی برای جذب مخاطبی که به خاطر خندیدن حاضر به پرداخت هزینه بلیت فیلمهای پیشین را داده بود، نیازمند یک محتوای خاص بود؛ بنابراین، داستان روحانی را به تصویر کشید که در معرض اتهام رابطه نامشروع با دختری بدکاره قرار میگیرد. نقش روحانی به اکبر عبدی بازیگر ثابت سه فیلم پیشین دهنمکی و نقش دختر بدکاره به الناز شاکردوست رسید که با آرایش خاص مقابل دوربین دهنمکی حاضر شده بود.
تردیدها درباره میزان فروش آخرین ساخته ده نمکی اما تنها تا اکران فیلم در کاخ جشنواره سی و یکم پابرجا بود و زمانی که این فیلم یکی از پنج سانس بسیار شلوغ جشنواره را از آن خود کرد و سالن برج میلاد در آستانه انفجار بود و البته سالن کنفرانس نیز پس از نمایش فیلم شرایط مشابهی را داشت، مشخص شد بلیت آقای کارگردان یک بار دیگر هم برده و باید چشم انتظار فروشی چندمیلیاردی برای این فیلم بود و این اتفاق در چند هفته اخیر رخ داد و فروش فیلم ده نمکی از مرز سه میلیارد تومان هم گذشت که در فضای کنونی سینمای ایران یک برد است.
«رسوایی» به شکل محسوسی از کیفیت فنی بالاتری نسبت به سه گانه پیشین ده نمکی برخوردار بود و به ظاهر کارگردان که در حال فراگیری سینما از ابراهیم حاتمی کیاست و در زمینه دانش فیلم سازیاش تعصبی ندارد، در تلاش است تا آثار بعدیاش از استانداردهای فنی و هنری کافی برخوردار باشد و نقطه ضعف همه فیلمهایش رفع شود که تا اندازهای در این زمینه موفق بوده؛ هرچند فیلمهای او همچنان با اشکالات فرمی و محتوایی جدی همراه است.
با وجود این، شاید بتوان چنین تعبیر کرد که نقطه ضعف اصلی آثار ده نمکی پیش از داستان و در مرحله نگارش فیلمنامه است و ای کاش او، نوشتن فیلمنامه را به یک چهره متخصص در این حوزه میسپرد و تنها در بعد فیلم سازی در پی تکامل خود بود تا شاهد ساخت آثار پرکشش تری از سوی بیننده بودیم و اندکی از شعارزدگی این اثر کاهش مییافت. با همه این نقدها، نمیتوان فیلم ده نمکی را فاقد جذابیتهای دراماتیک متصور شد که اگر چنین فضایی حاکم بود، این فیلم فاقد جنبه کمیک در گیشه شکست میخورد.
با همه اینها، پرسشی که پس از فروش چشمگیر آخرین فیلم مسعود ده نمکی برای مخاطبان عامتر پیش آمده، این است که چگونه آثار این کارگردان با هر محتوایی به فروشهای نجومی دست مییابد و در باشگاهها میلیاردیها قرار میگیرد؟ برای پاسخ به این پرسش نخست میبایست سراغ این مقوله مهم رفت که اکران در ایران همچون دیگر کشورها واجد قواعدی است که در صورت عدم همراهی با این قواعد، فیلم در گیشه شکست میخورد، هرچند از کیفیت فنی بالایی برخوردار بوده و لشکری از ستارههای سینما را در خود جای داده باشد.
بنابراین میتوان با نوع اکران، شمار سالنهای اختصاص یافته به فیلمها، به ویژه در شهرستانها که در بسیاری نقاط تک سالن هستند و خواسته یا ناخواسته تنها فیلم اکران شده را میبینند، به اکران جهت داد و در فروش فیلمها اثرگذار بود. ده نمکی در واقع در زمینه اکران، یکی از حرفهایترین کارگردانهاست و قواعد «صنعت سینما» را پیش از قواعد «هنر سینما» فرا گرفته و همین نکته یکی از مهمترین درسهایی است که به شدت در بقای یک فیلمساز مؤثر است.
موضوع مهم دیگری که در فروش یک اثر مؤثر است، سوژه انتخابی و امکان گرفتن مجوز ساخت و اکران اثر مورد نظر است. بيگمان ده نمکی شامه خوبی دارد و میداند چگونه با سادهترین نمادهای اجتماعی و دیالوگهای نه چندان پیچیده، مخاطب عام را جذب فیلمهایش کند و هیچ گاه برای منتقد و مخاطب خاص ـ حداقل تاکنون ـ نیز فیلم نساخته و چنین ادعایی نیز ندارد و اینکه یک کارگردان با خودش کنار آمده و تکلیفش را مشخص کرده باشد، رخداد مهمی است که برخی کارگردانان ایرانی با چندین برابر سابقه ده نمکی، هنوز به آن دست نیافتهاند و همچنان در حال تغییر موقعیت بوده و شاهد یک رویکرد تثبیت شده به عنوان زاویه نگاهشان نیستیم.
با این حال، ده نمکی از آزادی عمل بیشتری نسبت به بسیاری از کارگردانان برخوردار است و در واقع شاید همین «رسوایی» با امضای بسیاری از کارگردانان هیچ گاه مجوز ساخت نیز دریافت نمیکرد، چه رسد به مجوز اکران و این فیلم با وجود آنکه توسط ده نمکی ساخته شده و او در ماههای پیش از اکران با برگزاری چندین اکران خصوصی برای روحانیون و مسئولان به توجیه تصمیم سازان پرداخت، همچنان در قم اکران نشد؛ این یعنی اگر یک کارگردان دیگر میساخت، احتمالاً اتفاقاتی شبیه آنچه برای اکرانهای نوروزی ۹۱ رخ داد، برایش به وقوع میپیوست. البته ده نمکی چنین اتفاقی را بیش از آنکه مدیون آزادی عمل اختصاصیاش بداند، مرهون شجاعتش خوانده که در جشنواره نیز بر آن تأکید ورزید.
فروش بالای چهارمین فیلم ده نمکی، او را در ریسک تغییر ژانر مصممتر ساخته و احتمالاً اثر بعدی او نیز یک ملودرام خواهد بود؛ آزمونی دشوارتر برای آقای کارگردان، به ویژه اگر دولت یازدهم همچون دولتهای نهم و دهم سر سازگاری و دوستی با آقای کارگردان را نداشته باشد و شرایط پیچیدهتری بر فضای اکران حاکم شود؛ اما او دستکم تا این جای کار، توانسته مخالفانش را به تسلیم وادارد و البته همچنان با خوشبینی درباره آینده سخن میگوید، هرچند وقتی در پاسخ به اینکه چرا در این فیلم این میزان گفتار گنجانده شده، عنوان کرد: «چون گفتم شاید فیلم آخرم باشد».
به گزارش فارس، فیلم سینمایی «رسوایی» جدیدترین ساخته مسعود ده نمکی که مورد اقبال مخاطبان قرار گرفته است هنوز نتوانسته درسالن های سینمای قم به نمایش درآید. این درحالی است که مسئولین سینمایی کشور اعلام کردند که فیلم مشکلی برای نمایش در شهرستان ها ندارد.شنیده ها حاکی از آن است که فیلم برای گروهی از روحانیون شهر قم به نمایش درآمده است و احتمالا نمایش فیلم در این شهرستان پس از سپری شدن ایام سوگواری شهادت حضرت زهرا (س) خواهد بود و در هفته جاری تعداد سالن های نمایش فیلم در شهرستان ها افزایش خواهد یافت.
فروش فیلم سینمایی «رسوایی» به مرز سه میلیارد تومان نزدیک شد. فروش فیلم در شهرستان ها به مرز 1 میلیارد و 300صد میلیون تومان و در تهران به مرز یک میلیارد و 600 تومان رسیده که احتمالا تا روز شنبه با ادامه اقبال گسترده مخاطبین فروش فیلم از مرز سه میلیارد خواهد گذشت. اقبال تماشاگران درحالی است که «رسوایی» برخلاف سه گانه «اخراجی ها» کمتر از تبلیغات تلویزیونی و میدانی بهره مند شده است.